مطالب

Mostbet ilə 24/7 müştəri dəstəyi xidmətləri və əlaqə imkanları

Les avantages des bonus sans mise pour attirer les nouveaux joueurs en ligne

حمایت سخنگوی سازمان معلمان ایران از بیانیه کانون صنفی معلمان

بیایید روز معلم را نه به یک روز “نمادین” بلکه  به نقطه آغازی برای “همصدایی و اقدام جمعی” تبدیل کنیم

Explorer les types de jeux d’argent disponibles dans les casinos en ligne

  • ورود به سایت
  • عضویت
جمعه آذر ۱۴, ۱۴۰۴
  • صفحه اصلی
  • اخبار
    • اخبار استانها
  • سازمان
    • واحدهای ده گانه
      • واحد مالی پشتیبانی
      • واحد آموزش
      • واحد اجتماعی
      • واحد پژوهش ونوآوری
      • واحد توسعه و تشکیلات
      • واحد جوانان و دانشجویی
      • واحد حقوقی
      • واحد رسانه وارتباطات
      • واحد طرح وبرنامه
      • واحد سیاسی
    • اساسنامه و مرام‌نامه
    • جلسات شورای مرکزی
    • اطلاعیه‌های سازمان
    • بیانیه‌ها
    • معرفی اعضای ارکان سازمان
    • فرم عضویت در سازمان
  • گفتگو
  • گزارش
  • یادداشت
  • دیدگاه
  • تشکل ها
  • گالری
    • گالری تصاویر
    • گالری فیلم
  • انتخاب سردبیر
  • باشگاه معلمان
  • پیشخوان روزنامه ها
 کلاس ما (13)
تجربه معلمی

کلاس ما (13)

شهریور ۸, ۱۴۰۱ 338 0نظر
image_pdfimage_print

پوریا ترابی

حوالی آذر ماه بود به گمانم، هوا سوز خاصی داشت. داخل راهرو که داشتم به سمت کلاس می‌رفتم، یک کلاس کل مدرسه را روی سرش گذاشته بود بس که سر و صدا می‌کرد و آن همان کلاس من بود. داخل کلاس که شدم بچه‌ها برپا ایستادند و صلوات کم‌رمقی فرستادند. نگاه‌شان کردم، بعضی‌های‌شان ساکت شدند ولی بعضی‌ها همچنان چانه‌های‌شان تکان می‌خورد. آه جانسوزی کشیدم و با خود گفتم امروز هم مثل روزهای قبل قرار هست حسابی شیطنت کنند که… چشمم به برنامه روزانه‌شان افتاد و جرقه‌ای در ذهنم خورد. بلند شدم و گوشه‌ تخته نوشتم «زنگ ورزش» و کنارش چند ستاره کشیدم.
«بچه‌ها چون دیگه وارد الفبا شدیم لازم هست که خوب به درس توجه کنید. اگر امروز خوب به درس گوش دادید و کمتر شیطونی کردید، زنگ آخر میریم فوتبال، اگر نه که با فوتبال این هفته خداحافظی گرمی بکنید.»
یکی‌شان سریع بلند شد و پرسید: 
– اون ستاره‌ها چیه آقا؟
 «آهااا آفرین، سوال‌تون اینه که اینا چیه؟! خب… هربار که داد و بیدادی بکنید و منو پیر کنید، یدونه از این ستاره‌ها رو پاک می‌کنم. آرین، بشمر ببینم چند تا ستاره هست.»
 آرین شروع می‌کند به شمردن: 
– یچ (همون عدد یک منتها با لهجه غلیظ ترکی)، دو، سه، … نه، ده. آقا ده تاست.
«آفرین، ده تا ستاره یعنی ده تا فرصت دارید، هر شلوغ کردن یک ستاره را پاک می‌کند، اگر این ده تا فرصت رو بسوزونید، منم زنگ ورزش رو از روی تابلو پاک می‌کنم و این هفته دیگه نمیریم. یه چی هم بگم اینکه بگید آقااااا فلانی اذیت کرد، ممد فلان کرد و ما ساکت بودیم و اینا نداریم. سعی کنید خودتون خودتون رو ساکت کنید، تذکر بدید به همدیگه، ما همه مثل یک خانواده می‌مونیم اگر یکی کار بد بکنه وظیفه بغل دستیش هست که بهش بگه این کار رو دیگه تکرار نکنه. همه متوجه شدن؟!»
بله بلند و محکمی گفتند. گرچه من ته دلم گفتم: «حتما هم که شما ساکت میمونید» و خندیدم…
 اتفاقا همین هم شد. به یک ساعت نرسید که دوباره شلوغ‌کاری‌های‌شان شروع شد و من دایما تذکر می‌دادم و ارجاع‌شان می‌دادم به کنسل شدن زنگ ورزش تا یک مقدار مراعات کلاس را کنند.
شما که این مطلب را می‌خوانید از وضعیت کلاس من باخبر نیستید ولی همین‌قدر بگویم که اگر من اندازه کهکشان راه شیری هم ستاره روی تخته وایت‌برد می‌کشیدم و به ازای اذیت‌کردن‌های دانش‌آموزانم یکی را پاک می‌کردم تا زنگ چهارم همه‌اش پاک شده بود (معلم اینجای داستان بغض می‌کند). 
بگذریم… با هر ترفندی که بود تا زنگ چهارم رساندم‌شان. از همین‌جا به همه‌ مردم فهیم و شهیدپرور ایران‌مان این فتح‌الفتوح ظفرمندانه را تبریک و تهنیت می‌گویم!
راستش ته ته دلم، نمی‌خواستم که زنگ ورزش‌شان را از آنها بگیرم. گناه داشتند طفلک‌های من. مثلا محمد حسن از زنگ اول داشت برای امیرعباس کری‌خوانی می‌کرد که کلی گل به او خواهد زد و همه اینها دلم را راضی نکرد که زنگ آخر را در کلاس بگذرانند.
زنگ چهارم که شد دل تو دل‌شان نبود، یک جور نگاه می‌کردند انگار قرعه‌کشی جام جهانی ۲۰۲۲ قطر هست و اینها همه نمایندگان ملیت‌های مختلف هستند و چشم و امید یک ملت! من هم اذیت‌شان نکردم و به بچه‌ها گفتم: 
«همه آروم و بی‌سر و صدا، توی صف برن بیرون تا من از دفتر توپ بگیرم» و روانه‌شان کردم سمت زمین فوتبال.
حالا من می‌گویم زمین فوتبال شما فکر نکنید یک چمن مصنوعی درجه یک در حد لالیگا! نه اصلا! یک زمین آسفالتِ کج که گوشه گوشه‌اش را انگار موش خورده بس که وصله و پینه داشت.
آقا جانم برای‌تان بگوید که رفتیم و با هزار مشقت یارکشی کردیم و فوتبال شروع شد. (یک روز در مورد مصیبت تیم کشیدن پسران ۷ ساله‌ام برای‌تان خواهم گفت!) 
بگذارید یک اعترافی همین‌جا بکنم: منِ پوریا ترابی در زنگ‌های ورزش خود خود واقعی‌ام بودم. از جلد معلمی در می‌آمدم و همپای بچه‌ها فوتبال بازی می‌کردم. بچه‌ها هم دوست داشتند که معلم‌شان کنارشان بود و بدو بدو می‌کرد. به نظرم اینکه معلمان موقع تدریس کردن خودشان باشند خوب است. این‌گونه از صحبت‌های شعاری فاصله می‌گیرند و سعی می‌کنند شهودی و عملگرایانه‌تر دانش‌آموز تربیت کنند. 

منبع: روزنامه اعتماد 8 شهریور 1401 خورشیدی

مطلب قبلی
مطلب بعدی

ارسال دیدگاه Cancel reply

You must be logged in to post a comment.

دسته بندیهای مطالب
  • اخبار 638
  • اخبار استانها 19
  • اساسنامه - مرامنامه 4
  • اطلاعیه‌های سازمان 4
  • انتخاب سردبیر 426
  • اندیشه 152
  • بیانیه‌ها 33
  • پیشخوان روزنامه ها 1
  • تجربه معلمی 25
  • تشکل ها 9
  • تعلیم و تربیت 12
  • جلسات شورای مرکزی 2
  • دسته‌بندی نشده 129514
  • دیدگاه 1003
  • سازمان 1
  • سازمان 23
  • کتاب 10
  • گزارش 326
  • گفتگو 316
  • معرفی اعضای ارکان سازمان 9
  • واحد آموزش 1
  • واحد اجتماعی 1
  • واحد توسعه و تشکیلات 2
  • واحد رسانه وارتباطات 2
  • واحد سیاسی 1
  • واحدهای سازمان معلمان 1
  • یادداشت 235

آخرین مطالب

Was auch immer Vorhut online vortragen Kostenlos & bloß Registrierung

آذر ۱۴, ۱۴۰۴

Just how to Decide what Online casino Incentive is right

آذر ۱۴, ۱۴۰۴

Finest On the web Blackjack A real income Internet sites

آذر ۱۴, ۱۴۰۴

Book of Ra Deluxe, Protestation & Echtgeld Slot spielen

آذر ۱۴, ۱۴۰۴


سازمان معلمان ایران سازمان معلمان ایران

دسته بندیها

اخبار
اخبار استانها
سازمان
گفتگو
گزارش
یادداشت
دیدگاه
تشکل ها
انتخاب سردبیر
باشگاه معلمان
پیشخوان روزنامه ها

دسترسی ها

وزارت آموزش و پرورش
شورای عالی انقلاب فرهنگی
مجلس شورای اسلامی
پایگاه اطلاع رسانی دولت
انجمن اسلامی معلمان ایران
کانون صنفی معلمان ایران
مجمع فرهنگیان ایران اسلامی

شبکه های اجتماعی

© Copyright 2025. All rights reserved.