مطالب

Znakomita obsługa klienta w Betonred – sprawdź nas!

Zakłady wzajemne: kluczowe zasady i strategie dla nowicjuszy

Mostbet ilə 24/7 müştəri dəstəyi xidmətləri və əlaqə imkanları

Everything You Should Know About Daily Jackpots at Puntit Casino

A Step-by-Step Guide to Register and Play at Nine Win

  • ورود به سایت
  • عضویت
شنبه آذر ۲۲, ۱۴۰۴
  • صفحه اصلی
  • اخبار
    • اخبار استانها
  • سازمان
    • واحدهای ده گانه
      • واحد مالی پشتیبانی
      • واحد آموزش
      • واحد اجتماعی
      • واحد پژوهش ونوآوری
      • واحد توسعه و تشکیلات
      • واحد جوانان و دانشجویی
      • واحد حقوقی
      • واحد رسانه وارتباطات
      • واحد طرح وبرنامه
      • واحد سیاسی
    • اساسنامه و مرام‌نامه
    • جلسات شورای مرکزی
    • اطلاعیه‌های سازمان
    • بیانیه‌ها
    • معرفی اعضای ارکان سازمان
    • فرم عضویت در سازمان
  • گفتگو
  • گزارش
  • یادداشت
  • دیدگاه
  • تشکل ها
  • گالری
    • گالری تصاویر
    • گالری فیلم
  • انتخاب سردبیر
  • باشگاه معلمان
  • پیشخوان روزنامه ها
 جهان بدون هنری کیسینجر چگونه جایی ‌بود؟
اندیشه

جهان بدون هنری کیسینجر چگونه جایی ‌بود؟

آذر ۱۴, ۱۴۰۲ 204 0نظر
image_pdfimage_print

گانگستر دنیای سیاست

فرهاد محرابی

زمانی که ریچارد نیکسون از دنیا رفت، هنری کیسینجر در توصیف او گفته بود: «جهان به خاطر ریچارد نیسکون جای بهتری ا‌ست، جایی امن‌تر.» او این جمله را در توصیف کسی گفته بود که تنها در سه ماه نخست زمامداری‌اش در کاخ سفید در فاصله ژانویه ۱۹۶۹ تا ماه مارس همان سال به اندازه کل سال‌های حضور نظامی امریکا در جنوب شرق آسیا، آن نقطه از کره زمین را بمباران کرد. ایالات‌ متحده در همان زمانی که بمباران وحشیانه کامبوج را آغاز کرد که به قتل‌عام یکصد هزار غیر‌نظامی در آن کشور انجامید، بمباران دهشتناک لائوس را نیز پیش برد. حجم و شدت حملات به حدی بود که تا پایان سال اول ریاست‌ جمهوری نیکسون بخش عظیمی از لائوس شمالی با خاک یکسان شده بود و بیشتر ساکنین آن منطقه که روستانشین بودند مجبور به زندگی در اردوگاه‌های پناهندگان شدند. اینها تنها بخشی از جنایاتی است که نیکسون مرتکب شد؛ بخشی کوچک و همین بخش کوچک کافی است تا میزان طنز نهفته در توصیف کیسینجر از کارنامه او را دریابیم. رییس‌جمهور ایالات متحده اما در این جنایات تنها نبود و همه را تحت هدایت نزدیک‌ترین مشاور و مورد اعتمادترین فرد در دولتش انجام می‌داد: هنری کیسینجر: مشاور امینت ملی‌اش و مغز متفکر سیاست‌ خارجی ایالات متحده در آن سال‌ها. یک آلمانی یهودی تبار که در سال ۱۹۳۸زمانی که تنها پانزده سال داشت به همراه خانواده‌ کشورش را به دلیل قدرت‌گیری نازی‌ها ترک کرد و در امریکا پناهنده شد. 
میراث سیاسی هنری کیسینجر که روز پنجشنبه در صد سالگی از دنیا رفت برخلاف مفسرین راست‌گرای داخلی‌مان و نیز تحلیلگران خارجی نزدیک به جریان اصلی سیاست، صرفا زاییده ذهن «یک نابغه در دیپلماسی» که البته «نقاطی جنجالی» نیز در کارنامه‌اش داشت، نبود. زاییده ذهنی بود که تداوم سلطه امپراتوری ایالات متحده «به هر بهایی» تنها و تنها «اصل راهبردی» نظرگاهی بود که در مورد اداره جهان داشت. 
کارنامه او در مقام مشاور امنیت ملی و وزیر امور خارجه در دولت‌های نیکسون و جرالد فورد و مشاور غیر‌رسمی بیشتر روسای جمهور ایالات متحده طی نیم قرن اخیر از هر منظری، هر چند هم منصفانه و بی‌طرفانه، کارنامه یک جنایتکار جنگی بیش نبود. رکن اصلی دیدگاه‌ سیاست‌ خارجی‌ کیسینجر ممانعت هر کشوری در «حوزه نفوذ» امریکا از داشتن موضعی «مستقل از مدل اقتصادی-سیاسی» ایالات متحده بود و این چیزی نبود جز ابزاری برای تحکیم سلطه جهانی امریکا. هر چند مفسرین لیبرال و ژورنالیست‌های «واقع‌بین» وطنی‌مان گاه ترغیب می‌شوند که نظرگاه او را‌ زاده ملاحظات «واقع‌گرایانه» و دارای «دغدغه‌های ژئوپلیتیک» در سیاست‌ خارجه و نه ‌زاده «ایدئولوژی» بدانند، واقعیت کارنامه او اما چیز دیگری پیش چشمان‌مان می‌گذارد. 
جمله مشهوری که کیسینجر در ۱۹۷۳ بعد از مشارکت و حمایت از کودتای آگوستو پینوشه بر ضد دولت دموکراتیک و چپ‌گرای سالوادور آلنده گفت، به سیاقی موجز و دقیق کلیت نظرگاه او در سیاست‌ خارجی را بازتاب می‌دهد: ««من متوجه نمی‌شوم که چرا ما باید کنار بایستیم و اجازه دهیم که یک کشور به خاطر بی‌مسوولیتی مردمش نظامی کمونیستی داشته باشد.» آنچه او «بی‌مسوولیتی مردم» می‌نامید «انتخاب» آزادانه مردم شیلی در انتخاباتی تماما دموکراتیک بود. انتخاباتی که البته نتیجه‌اش باب میل کیسینجر و نیکسون از کار در نیامده بود. دموکراسی در این معنا تنها تا جایی در «دکترین کیسینجر» جای داشت که تامین‌کننده منافع ایالات متحده باشد و جز آن چیزی دست و پاگیر از جنس خطابه‌های بی‌معنای آکادمیک در مدارس علوم سیاسی بود. 
سال ۱۹۷۳ یعنی سالی که او این نظریات مشعشع را در توصیف اتفاقات دهشتناک شیلی بیان می‌کرد، در عین حال سالی بود او به خاطر «تلاش‌هایش» در برقراری «صلح» در ویتنام برنده جایزه صلح نوبل شد. انتخابی که به‌ شدت به اعتبار بنیاد صلح نوبل به مثابه نهادی مستقل ضربه زد و بسیاری از روشنفکران جهان آن را یک شوخی بی‌مزه با این جایزه و مفهوم «صلح» دانسته بودند. بمب‌هایی که ایالات متحده بر سر مردم کامبوج و لائوس ریخت از تمامی بمب‌هایی که طی جنگ جهانی دوم بر ضد آلمان نازی به کار گرفته بود، بیشتر بود و حالا به معمار این سیاست موحش نوبل صلح تعلق ‌می‌گرفت. 
وقتی به نشریات عمده جریان اصلی از نیویورک‌ تایمز تا واشنگتن پست طی چند روز گذشته که از مرگ او می‌گذرد، نگاهی بیندازیم بیش از هر چیز با ستایش از مردی روبه‌رو می‌شویم که به‌زعم آنها «دانش» و «نبوغش» در عصر پرتلاطم سال‌های پس از جنگ جهانی دوم گامی بلند در توازن قوا بین ایالات متحده و دو رقیب سرسختش یعنی چین و اتحاد جماهیر شوروی بازی کرد.
حتی در این نوشته‌های ستایشگرانه همواره به این نکته برمی‌خوریم که نزدیک شدن ایالات متحده به چین که از پایه‌های اساسی و ابتکارات گفتمان سیاست خارجی کیسینجر در دهه هفتاد برای «مهار» غول اقتصادی-سیاسی آینده بود و به انزوای شوروی کمک کرد، چیزی نبود جز باز کردن فضای بیشتر برای اعمال نفوذ مخرب ایالات متحده در سایر نقاط جهان و مشخصا در خاورمیانه. 
سیاست معروف و البته محبوب کیسینجر در خاورمیانه از سال ۱۹۷۰ همواره سیاستی بوده مبتنی بر «در بن‌بست قرار دادن امور» به منظور تداوم حضور و نفوذ امریکا در منطقه. هیچ چیز مطلقا هیچ چیزِ دیگری خصوصا مسائل حقوق بشری در خاورمیانه نباید مانع می‌شد تا پیشبرد سیاست‌های ایالات متحده به رهبری اسراییل در خاورمیانه با مانعی مواجه شود. به قول نوام چامسکی دکترین کیسینجر چیزی جز مهار ابرقدرت‌ها در مقیاس جهانی از یک سو و کنترل کشورهای مهم در حوزه منطقه‌ای در سوی دیگر نبود. در خاورمیانه مشخصا این سیاست مبتنی بر تداوم و حفظ شرایط منتهی به تنازع دایمی نیروها در مناقشه محوری یعنی نزاع بین اعراب و اسراییل بود. نزاعی که در واقع منازعه اصلی خاورمیانه و کلیدی‌ترین موضوع در جنگ قدرت در این منطقه به شمار می‌رفت و همچنان نیز – خصوصا با اتفاقاتی که در دو ماه اخیر شاهدیم- چنین است. 
کیسینجر را در دولت نیکسون به عنوان «صدای عقلانیت» می‌‌شناختند. به عنوان کسی که نظریاتش همواره از چنان روشن‌بینی‌ای برخوردار بود که قادر بود امپراتوری امریکا را از سهمگین‌ترین توفان‌ها نجات دهد و «اقتدار و سلطه» را در کنار «همزیستی مسالمت‌آمیز» با رقبا حفظ کند. فارغ از این البته عنوان «صدای عقلانیت» از آن رو توصیفی دقیق از نقش کیسینجر خواهد بود که او در کابینه تندروی نیکسون رویکرد «معتدل‌تری» داشت. اما زمانی که این رویکرد «عقلانی» و «معتدل» را به شکلی دقیق ارزیابی کنیم به آسانی در خواهیم یافت که فهرست جنایات کیسینجر در قرن بیستم بی‌گمان مخوف‌تر از هر چهره دیگری در این قرن خواهد بود. فارغ از بمباران وحشیانه کامبوج (که کشوری بی‌طرف در جنگ ویتنام بود، اما در نظر امریکا به ویتنام شمالی کمک می‌رساند) و لائوس که در بالا ذکر آنها رفت، نسل‌کشی در تیمور شرقی در همان ‌سال‌های دهه هفتاد را باید اضافه کنیم. وقتی از او سوال شد آیا «بمبارانِ فرشی» کامبوج آن هم با این حجم عظیم از قتل عام غیرنظامیان درست بوده یا خیر، او خیلی راحت پاسخ داد: «اینکه ما آن را درست یا غلط در نظر بگیریم از اهمیت ثانویه برخوردار است.» در نظر داشته باشیم که مداخله و حمله ایالات متحده به کامبوج به‌طور غیرمستقیم به روی کار آمدن خمرهای سرخ و حکومت وحشت و ترور آنها در فاصله سال‌های ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ در آن کشور انجامید. 
وقتی بعد از دهه‌ها به اتفاقات سیاسی قرن بیستم نظر می‌کنیم که کیسینجر در آنها نقشی محوری به عهده داشت، هر چه بیشتر نه رنگ «واقع‌گرایی سیاسی» رویکرد او که طرفدارانش او را به خاطر آن ستایش می‌کردند، بلکه پیامدهای انسانی و مخرب آنها به چشم می‌آید. همچنانکه در مورد ویتنام شاهد بودیم اگرچه مذاکرات او با نماینده دولت ویتنام در ۱۹۷۳ در نهایت به صلح و پایان جنگ کمک کرد، اما آن اتفاق دست آخر در کنار مجموعه عملیات‌های جنایتکارانه امریکا در جنوب شرق آسیا محقق شد. دولت‌های آن منطقه همچون هر جای دیگر در نظر کیسینجر «پیاده‌نظامی» بودند که باید سیاست کلان واشنگتن در جهان را اجرایی می‌کردند.
هیچ موضوع حقوق بشری در دکترین سرد و سخت و ماکیاولیستی او جای نداشت. در سال ۱۹۷۵ که این نگرانی وجود داشت که پس از ویتنام حالا تیمور شرقی نیز به حاکمیت احزاب چپگرا در‌آید، کیسینجر با قتل عام دیگری نیز موافقت کرد. این‌بار او به ارتش اندونزی که مورد حمایت ایالات متحده بود این مجوز را داد که به مستعمره سابق پرتغال یعنی تیمور حمله کرده و هر گونه امکان قدرت گرفتن کمونیسم در آنجا را در نطفه خفه کند. بیش از یکصد هزار نفر در جریان این یورش جان خود را از دست دادند. بخشی از این تلفات به دلیل قحطی وحشتناک و گرسنگی مردمان در پیامد حمله اندونزی رخ داد. 
ریشه‌های این رویکرد در سیاست‌ خارجی در واقع ریشه در فلسفه موسع‌تری داشت که ذهن کیسینجر را از سال‌های جوانی به خود مشغول کرده بود. او در رساله دکتری‌اش از «استفاده استراتژیک از سلاح‌های هسته‌ای» دفاع کرده بود. در آن نوشته او معتقد است که در جریان یک درگیری نظامی استراتژیک، استفاده از سلاح‌های هسته‌ای «عقلانی» خواهد بود. در نظرگاه کلان او وقتی پای منافع ملی امریکا در میان باشد «ملاحظات اخلاقی» در مورد کاربرد یا عدم کاربرد سلاح هسته‌ای بی‌معناست. وقتی در یکی از آخرین سخنرانی‌های عمومی‌اش در مورد اینکه چقدر بمباران اتمی کره‌شمالی می‌تواند «وسوسه‌انگیز» باشد صحبت کرد، به خوبی نشان داد که دیدگاهش در کهنسالی با سال‌های جوانی تفاوتی نکرده؛ به همان اندازه موحش و تاریک. طرفداران کیسینجر البته همواره می‌گفتند که او تنها از یک جنگ هسته‌ای «در مقیاس محدود» دفاع می‌کند و نه در ابعاد وسیع (فارغ از اینکه جنگ هسته‌ای در ابعاد محدود چقدر می‌تواند در عمل معنادار باشد). 
در واقع مساله اصلی همواره و پیوسته برای کیسینجر این بود که به چه شکل ماشین تولید سرمایه‌داری به زعامت ایالات متحده قادر است و نیز باید رهبری اقتصاد-سیاسی جهان را به عهده داشته باشد؛ باقی امور مسائلی بودند در حوزه استراتژی مدیریت منازعات. در واقع همانند استراتژیست‌های آلمان نازی که برای باز کردن جبهه شرق روزها و ماه‌ها تبادل نظر کردند، رویکرد کیسینجر نیز در مواجهه با جبهه‌های گوناگون در منازعات جهانی، همواره از این نظرگاه کلان سرچشمه می‌گرفت که چگونه با بیشترین بهره برای سیاست خارجی و نفوذ استراتژیک برای ایالات متحده (فارغ از هر گونه هزینه انسانی) اهداف کلان در سیاست خارجی را پیش ببریم. 
نیم قرن پس از اولین پست بلند‌پایه دولتی‌اش در دولت نیکسون، نامزدهای ریاست‌جمهوری امریکا خصوصا در حزب جمهوری‌خواه به دنبال تایید از طرف او بودند و با او در زمینه مسائل مختلف سیاست‌ خارجی مشورت می‌کردند. حتی در حزب دموکرات نیز جایگاه و کارنامه او اغلب مناقشه‌بر‌انگیز می‌شد. در یکی از مناظره‌های مقدماتی در رقابت‌های درون حزبی انتخابات سال ۲۰۱۶ یکی از اختلافات بین هیلاری کلینتون و برنی سندرز نظرات‌شان در مورد کیسینجر بود. (کلینتون با افتخار از او یاد کرد، و سندرز به ‌شدت به میراث او در سیاست خارجی حمله کرد). حتی دونالد ترامپ پیروز انتخابات آن سال نیز در جریان مبارزات انتخاباتی مقدماتی با او دیدار کرد به این امید که این ملاقات می‌تواند تاثیر مثبتی در ذهن رای‌دهندگان داشته باشد. این موارد نشان می‌داد که کیسینجر با تمامی کارنامه موحش حقوق‌ بشری‌اش همچنان در ذهن بخشی عظیم از مردم امریکا به عنوان نقطه ثقل راهبری سیاست ‌خارجی ایالات متحده شناخته می‌شد. 
کیسینجر حتی بعد از انتخاب شدن ترامپ به عنوان چهل و پنجمین رییس‌جمهور ایالات ‌متحده با او دیدار کرد و به او در مورد هدایت سیاست خارجی امریکا خصوصا در مورد مساله چین که او سال‌ها مشغول مطالعه در مورد آن بود، مشورت داد. 
شاید تنها رییس‌جمهوری که به آشکارترین شکل به میراث کیسینجر حمله کرد، باراک اوباما بود. او بارها در دوران مبارزات انتخاباتی و نیز در دوران ریاست‌ جمهوری‌اش به معمار سیاست خارجی ایالات متحده در دوران پس از جنگ جهانی دوم حمله کرد و گفت که در دوران زمامداری خود باید وقت عظیمی را صرف ترمیم شکاف‌هایی می‌کرده که آقای کیسینجر از خود به جا گذاشته.
کیسینجر در سال‌هایی که به شکل رسمی از سیاست خارجی ایالات ‌متحده دور بود در شرکتش به مشتریانی که برای تحلیل‌های ژئوپلیتیکش به او رجوع می‌کردند، مشاوره می‌داد و در ازای آن حق‌المشاوره‌های هنگفتی دریافت می‌کرد. 
در دوران کهنسالی زمانی که خلق و خوی تند دوران جوانی و میانسالی او که همگان به آن معترف بودند فرونشسته بود، منصفانه‌تر و با بی‌قیدی بیشتری در مورد مخاطراتی که نظم جهانی پس از جنگ که او یکی از معماران اصلی آن بود، ایجاد کرده بود، اظهارنظر می‌کرد. نظرات ضد و نقیض و متباینی که در مورد تجاوز روسیه به اوکراین ابراز داشت از مثال‌های بارز این موضوع است. 
نکته اصلی که او خود نیز البته به آن معترف بود، پیچیده‌تر شدن شرایط در دوران پس از جنگ سرد بود. او در یکی از مصاحبه‌هایش گفته بود که اگرچه دوران جنگ سرد دوران موحشی بود که هر یک از دو طرف ممکن بود دیگری را با سلاح‌ هسته‌ای از بین ببرد، اما مخاطرات دوران معاصر و بنیادگرایی اسلامی و پیچیدگی‌های تبلیغاتی آن وجود نداشت. حق با او بود. در دوران او داعش و القاعده‌ای که از قضا از ساخته‌های شاگردان او در دستگاه سیاست خارجی ایالات ‌متحده بودند و شرایط بغرنجی در حوزه ایدئولوژیک در رابطه ایالات متحده با جهان اسلام را دامن زدند، وجود نداشت. 
اگر این گفته معروف کیسینجر را به یاد آوریم که «انسان‌ها نه به واسطه چیزهایی که می‌دانند و نه حتی به واسطه چیزهایی که به دست می‌آورند که به دلیل وظایفی که برای خود تعریف کرده‌اند، بدل به اسطوره می‌شوند.» آنگاه راحت‌تر می‌توانیم مسکوت گذاشتن مفاهیمی چون آزادی، عدالت و حقوق بشر در دکترین او را بفهمیم. شاید دلیل محبوبیت او در بخشی از فضای مطبوعاتی-روشنفکری ایران معاصر را بتوان در همین نگاه به ظاهر «واقع‌گرایانه» اما در واقع «گنگسترمأبانه‌»ی او در باب سیاست دانست. توسعه سیاسی در ایران در یکصد و بیست سال پس از مشروطه همواره در کشاکش با فرمول‌بندی کلیشه‌ای-ژورنالیستی دوقطبی آرمانگرایانه-رئالیستی به گروگان گرفته شده. فرمول‌بندی‌ای که نه درک دقیقی از مفهوم «آرمانگرایی» داشته و نه حتی «واقع‌گرایی». این موضوع در مباحثات بر سر کودتای بیست و هشت مرداد و تقابل دولت مصدق با غرب، نسبت روشنفکری ایرانی در سال‌های پس از کودتا با فرآیند مدرنیزاسیون پهلوی دوم و نیز نسبت روشنفکری ایرانی با گفتمان مذهبی و غرب‌ستیز پس از انقلاب همواره وجود داشته. 
در نظر من حمایت از گنگستریسم هنری کیسینجر در بخشی از فضای فکری ایران دقیقا از همین «به بست رسیدن» مباحثه نظری در سپهر سیاسی ایران برای گذار از انسداد موجود به شرایطی توسعه‌محور و بازتر رخ داده است. در واقع این نه اقبال به «واقع‌گرایی» در سیاست که تمکین به انسداد سیاسی با واپسگرایانه‌ترین ابزار تئوریک موجود است. 
جهان بدون هنری کیسینجر قطعا جای بهتر و امن‌تری بود خصوصا از این جهت که میلیون‌ها نفری که در لائوس، کامبوج، تیمور ‌شرقی، آفریقای جنوبی، پاکستان، افغانستان، ایران و شیلی قربانی شدند، قطعا هیچ زمان مجوزنامه‌ای به او برای اینکه در مورد سرنوشت‌شان تصمیم گرفته باشد، نداده بودند. کیسینجر از این جهت هیچ تفاوتی با دیگر جنایتکاران جنگی در تاریخ ندارد. پاسخ به سوالی که در عنوان یادداشت حاضر آمده، از این جهت، بیش از آنچه فکر کنیم، ساده است.
پژوهشگر فلسفه‌ سیاسی و ادبیات تطبیقی


حتی دونالد ترامپ پیروز انتخابات آن سال نیز در جریان مبارزات انتخاباتی مقدماتی با او دیدار کرد به این امید که این ملاقات می‌تواند تاثیر مثبتی در ذهن رای‌دهندگان داشته باشد. این موارد نشان می‌داد که کیسینجر با تمامی کارنامه موحش حقوق‌ بشری‌اش همچنان در ذهن بخشی عظیم از مردم امریکا به عنوان نقطه ثقل راهبری سیاست ‌خارجی ایالات متحده شناخته می‌شد.


شاید تنها رییس‌جمهوری که به آشکارترین شکل به میراث کیسینجر حمله کرد، باراک اوباما بود. او بارها در دوران مبارزات انتخاباتی و نیز در دوران ریاست‌ جمهوری‌اش به معمار سیاست خارجی ایالات متحده در دوران پس از جنگ جهانی دوم حمله کرد و گفت که در دوران زمامداری خود باید وقت عظیمی را صرف ترمیم شکاف‌هایی می‌کرده که آقای کیسینجر از خود به جا گذاشته.

منبع: روزنامه اعتماد 23 آذر 1402 خورشیدی

مطلب قبلی
مطلب بعدی

ارسال دیدگاه Cancel reply

You must be logged in to post a comment.

دسته بندیهای مطالب
  • اخبار 639
  • اخبار استانها 22
  • اساسنامه - مرامنامه 5
  • اطلاعیه‌های سازمان 5
  • انتخاب سردبیر 430
  • اندیشه 157
  • بیانیه‌ها 33
  • پیشخوان روزنامه ها 5
  • تجربه معلمی 27
  • تشکل ها 11
  • تعلیم و تربیت 13
  • جلسات شورای مرکزی 6
  • دسته‌بندی نشده 139033
  • دیدگاه 1004
  • سازمان 3
  • سازمان 24
  • کتاب 10
  • گزارش 328
  • گفتگو 320
  • معرفی اعضای ارکان سازمان 9
  • واحد آموزش 2
  • واحد اجتماعی 2
  • واحد پژوهش ونوآوری 1
  • واحد توسعه و تشکیلات 3
  • واحد جوانان و دانشجویی 1
  • واحد حقوقی 1
  • واحد رسانه وارتباطات 2
  • واحد سیاسی 3
  • واحد طرح وبرنامه 4
  • واحد مالی پشتیبانی 1
  • واحدهای سازمان معلمان 1
  • یادداشت 238

آخرین مطالب

Unser inferno Online -Slot besten Zahlungsmethoden inside Online Casinos 2025

آذر ۲۲, ۱۴۰۴

Erreichbar Spielbank Zahlungsmethoden pro Der- rapid transfer Casino online Auszahlungen

آذر ۲۲, ۱۴۰۴

70 Freispiele abzüglich Einzahlung auf anhieb verfügbar Spielen Sie Gangland

آذر ۲۲, ۱۴۰۴

Yako Casino Teutonia: Aufführen Eltern always hot Slot Free Spins

آذر ۲۲, ۱۴۰۴


سازمان معلمان ایران سازمان معلمان ایران

دسته بندیها

اخبار
اخبار استانها
سازمان
گفتگو
گزارش
یادداشت
دیدگاه
تشکل ها
انتخاب سردبیر
باشگاه معلمان
پیشخوان روزنامه ها

دسترسی ها

وزارت آموزش و پرورش
شورای عالی انقلاب فرهنگی
مجلس شورای اسلامی
پایگاه اطلاع رسانی دولت
انجمن اسلامی معلمان ایران
کانون صنفی معلمان ایران
مجمع فرهنگیان ایران اسلامی

شبکه های اجتماعی

© Copyright 2025. All rights reserved.