بیایید روز معلم را نه به یک روز “نمادین” بلکه به نقطه آغازی برای “همصدایی و اقدام جمعی” تبدیل کنیم

«همان همیشگی!»آموزش و پرورش در سال ۱۴۰۳
مجید علیپور
هرچند سال آموزشی در آموزش و پرورش از مهر هرسال آغاز و به پایان شهریور سال شمسی آینده خاتمه می یابد؛ اما رتق و فتق امور اداری الزاما از چنین تقویمی تبعیت نمی کند. با اینحال از آنجا که با پایان اردیبهشت ماه، فعالیت های آموزشی و تربیتی در مدارس متوقف شده و در خردادماه، مدارس و ادارات فعالیتی مهم تر از اجرا و نظارت بر برگزاری آزمونهای پایان سال ندارند، به نظر می رسد که همین روزها، فرصت مناسبی برای ارایه شرح حال کلی از وضعیت آموزش و پرورش در آن سال تحصیلی باشد.
در یک نگاه کلی، آموزش و پرورش در سال تحصیلی ۰۴-۱۴۰۳ ادامه روزمرگی و تداوم شیوه هایی بود که جز “رفع تکلیف” و “از سر خود باز کردن”، نام شایسته تری نمی توان برایش پیدا کرد. وضعیتی که به اجمال در یادداشت پیش رو به برخی از مهم ترین های آنها اشاره می شود:
تداوم بحران کمبود و کیفیت نیروها
با آنکه آموزش و پرورش در سال ۱۴۰۳ همچون سال های گذشته، متاثر از بحران شدید کمبود نیرو بود؛ تمهید دولت سیزدهم برای جذب ۵۰ هزار معلم جدید و جذب نیروهایی که مظلومانه، سالها پشت در استخدام مانده بودند؛ به دیوار خودساخته «گزینش» برخورد کرد. برخوردهای تنگ نظرانه و سلیقه ای هسته های گزینش با پذیرفته شدگان آزمون های استخدامی تا بدانجا بود که به موج بزرگ اعتراضی تبدیل شد. نهایتا با تغییر دولت و وزیر وقت و مطالبه عمومی که شکل گرفته بود، پرونده این نیروها بازبینی و تعداد زیادی از آنها بدون مشکل عنوان شدند. به رغم همه این ماجراها و مصایبی که بر سر پذیرفته شدگان آمد، تا به امروز مشخص نشده است که اعضای هیات های گزینش برچه اساسی، با حقوق مدنی، شان انسانی و سرنوشت این حجم عظیم از نیروهای باانگیزه و علاقمند بازی کرده اند و اکنون که صلاحیت قضاوت و شایستگی آنها در وظیفه محوله، به جد زیر سوال رفته است، با کدام توجیه عقلی، قانونی و شرعی همچنان به همان سمت ها چسبیده اند و برکنار نمی شوند؟!
در عین حال انتشار خبرهایی درباره تنبیه بدنی دانش آموزان در برخی مدارس این پرسش را به میان آورد که آیا تمرکز و سخت گیری های شدید هیات های گزینش بر معیارهای سیاسی و عقیدتی، اصلا فرصتی برای توجه به سلامت روان متقاضیان استخدام شغل معلمی باقی گذاشته است؟ پرسشی مهم که پاسخ مدیرکل گزینش وزارت آموزشوپرورش برای منتقدان قانع کننده نبود: «بررسی وضعیت اخلاقی، اعتقادی و سیاسی داوطلبان بر عهده گزینش است. ما وضعیت سلامت روان را بررسی نمیکنیم و ابزار آن را هم نداریم!»
آموزش و پرورش در چنبره روزمرگی
اغراق نیست اگر ادعا کنیم آموزش و پرورش در سال گذشته به وضوح در روزمرگی و فقدان برنامه دست و پا زده است. نتایج آزمون های بین المللی تیمز و پرلز در مقطع ابتدایی و میانگین معدل دانش آموزان در امتحانات نهایی دوره متوسطه دوم، حکایت از تداوم وضعیت اسفناک و غیرقابل دفاع آموزش در مقاطع مختلف داشت. مطابق گزارش مرکز ارزشیابی وزارت آموزشوپرورش؛ خلاصه کارنامه این وزارتخانه از بعد آموزشی اینگونه است: «میانگین کشوری نمرات دانشآموزان در امتحانات نهایی در رشته تجربی ۱۲، رشته ریاضی ۱۱.۸۹ و رشته انسانی ۹.۱۳ است. »
تعهد پزشکیان به حضور در جلسات شورای عالی آموزش و پرورش و تاکیدهای پیاپی او در خصوص «توسعه عدالت و نصیب برابر آموزشی» هم هرچند نشان از علاقه شخصی او به تحول در وضعیت موجود دارد؛ اما تاکنون نتیجه ای (ولو جزیی) نداشته و صرفا مصوباتی است که بر روی کاغذ باقی مانده اند. نه نشانه ای از کاهش تنوع مدارس شاهدیم؛ نه برنامه و بودجه ای برای ایجاد فرصت های برابر برای دانش آموزان مناطق و مدارس کم برخوردار در آزمون هایی چون کنکور سراسری ارایه شده و نه اتفاق قابل ذکری در حوزه مدرسه سازی و تجهیز (جز بیل به دست گرفتن «پزشکیان» و آجر چینی «کاظمی»!) افتاده است!
سایه سنگین کرونا و ترک تحصیل گسترده کودکان لازم التعلیم
هرچند در خبرهای این سالها کمتر نامی از «کرونا» می شنویم اما سایه وضعیت کرونایی همچنان بر نظام آموزشی کشور سنگینی می کند. خروج تعداد زیادی از دانش آموزان لازم التعلیم (به ویژه پسران) از مدارس و جذب شدنشان به بازار کار، از جمله آثار شکسته شدن اتوریته و نظم سنتی مدرسه در ایام همه گیری کرونا است که البته تعطیلی های مکرر مدارس و دانشگاهها در سال گذشته بابت کمبود گاز بر ابعاد آن افزوده است. تنزل نگاه و امید جامعه به دستیابی به موقعیت های بهتر از مسیر تحصیلات مدرسه ای و دانشگاهی به حدی است که به نظر نمی رسد در کوتاه مدت بتوان تغییر معناداری در آن به وجود آورد و کودکان بازمانده از تحصیل را به معنای واقعی به «مدرسه» بازگرداند. در حالیکه در گذشته ای نه چندان دور، خانواده های طبقات محروم و فقیر به اصطلاح از شکم خود می زدند تا فرزندشان از امکان تحصیل در مدرسه محروم نشود و شغل و آینده ای بهتر از پدران خود پیدا کند، در کمال تاسف اکنون به وضعیتی دچار شده ایم که خانواده ها، از ترس کوچکتر شدن سفره هایشان (از همینی که هست)، بچه هایشان (به ویژه در سنین نوجوانی) را از مدارس بیرون می کشند و به کاری در بازار می گمارند!
به این وضعیت می بایست افت شدید کیفیت آموزش در کلاس های شلوغ شهرهای پرجمعیت و مدارس چندپایه مناطق کمتر برخوردار را هم افزود. طبق گفته معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش «۷۷۰۰ کلاس درس با جمعیت بالای ۴۰ نفر در این مقطع وجود دارد» که ناگفته پیداست به چه میزان روی کیفیت آموزش و تربیت اجتماعی دانش آموزان اثر منفی دارد.
به خاطر چند ریال بیشتر! دردسرهای خودساخته!
ناکارآمدی و فشل بودن وزارت آموزش و پرورش به جایی رسیده که نه تنها راهکار موثری برای عبور از چالش های گفته شده ارایه نمی شود، بلکه در همین حال و روز خود را درگیر مسایل و مشکلاتی کرده که با اندکی تدبیر و درس گرفتن از تجارب، احتمالا اصلا به وجود نمی آمدند.
«ثبت سفارش و توزیع کتابهای درسی» یکی از مسایلی است که چندسالی است گریبان مدارس را گرفته و ماههای متمادی سیستم اداری را درگیر خود کرده است. هنوز ناگفته مانده که به کدام علت، توزیع کتابهای درسی توسط فروشگاههای کتاب در سطح شهرها و مناطق کشور به کناری گذاشته شد و خانواده ها و مدیران مدارس موظف به ثبت سفارش کتابهای درسی سال آینده دانش آموزان از ماهها قبل (اردیبهشت سال تحصیلی قبلی!) شدند؟! بدون ایراد اتهام به مدیران ستادی که (نعوذ بالله!) چشمداشت به چندتومان وجه ناقابل سیستم توزیع پیدا کرده بودند! آیا حذف آن شیوه سنتی توزیع کتاب، ارزش این همه دردسرآفرینی برای مدیران مدارس و کارشناسان اداری و بی نظمی های هرساله در توزیع به هنگامِ کتابها را دارد؟!
مساله عدم صدور کارت پایان خدمت برای معلمانی که دوره تعهد خدمت خود را گذرانده و اکنون برای دریافت ساده ترین خدمات؛ از دریافت گواهینامه رانندگی و تسهیلات بانکی گرفته تا گذرنامه و اجازه خروج از کشور، دچار مشکل شده اند هم از دیگر نمونه های گرفتار شدن در گرداب مشکلات خودساخته ای است که جز از سوی مدیران بی خیال و بی تفاوت در این سیستم برنمی آید. تاسف آور آنکه خبر می رسد مسئول مربوطه وقتی با صدای اعتراض چند تن از این معلمان کلافه از بلاتکلیفی روبرو می شود؛ از آنجا که مقام شامخ خودش را اجل از این می داند که صدای چند معلمِ ساده روی او بلند شود! معترضان را به صورت ضمنی تهدید می کند: “همینه که هست، هرکسی که ناراحت است استعفایش را بنویسد و برود!”.
به این دسته مسایل و مشکلات خودساخته بیافزایید مواردی چون لباس فرم مدارس، آزمون های زاید و استرس زا، کمک به مدرسه اولیا و … را که به جای آنکه یار شاطر آموزش و تربیت در مدارس باشند، بار خاطر خانواده ها و مدیران مدارس شده اند و مدرسه را به صحنه هرروزه تنش و درگیری بدل کرده اند.
و بازهم داستان عزل و نصب ها
به رغم ممنوعیت های مصرح قانونی و تاکیدات مقامات عالی نظام، دخالت نمایندگان مجلس در عزل و نصب ها به جایی رسیده است که طبق دستورات نانوشته، مدیران کل استان ها بدون جلب رضایت نمایندگان مجلس ابدا اجازه تغییر مدیران و روسای شهرستانها را ندارند. با این توصیه های موکد وزارتی، بسیاری از مدیران کل استانی تنها تعرفه قابل قبول برای بررسی رزومه و انتصاب افراد به ریاست ادارات شهرستانی را تعرفه از سوی «دفتر نماینده شهرستان» می دانند و بدین شکل خود را به کلی از زیر بار اخم و تشرهای وزارتخانه نشینان خلاص کرده اند! متاسفانه عزل و نصب مدیران و روسای ادارات و حتی مدیریت مدارس خاص با توصیه و فشار نهادهای بیرونی چنان امر در آموزش و پرورش معمول و رویه شده است که امیدها به تحول و اجرای امور براساس کار کارشناسی را به رویایی خام و تعبیر ناشدنی مبدل کرده است. روندی که معلوم نیست چه وقت و چگونه تغییر خواهد کرد و آموزش و پرورش و آینده فرزندان این مرز و بوم را از چنگ حساب و کتابهای «تاجران عرصه سیاست» نجات دهد.