مطالب

حمایت سخنگوی سازمان معلمان ایران از بیانیه کانون صنفی معلمان

بیایید روز معلم را نه به یک روز “نمادین” بلکه  به نقطه آغازی برای “همصدایی و اقدام جمعی” تبدیل کنیم

صندوق ذخیره باید تحت مدیریت و نظارت اعضا باشد/نظارت حراستی و امنیتی و اطلاعاتی مغایر با اساسنامه است

راند دوم در رم

راند اول دیپلماسی

  • ورود به سایت
  • عضویت
جمعه تیر ۲۷, ۱۴۰۴
  • صفحه اصلی
  • اخبار
    • اخبار استانها
  • سازمان
    • واحدهای ده گانه
      • واحد مالی پشتیبانی
      • واحد آموزش
      • واحد اجتماعی
      • واحد پژوهش ونوآوری
      • واحد توسعه و تشکیلات
      • واحد جوانان و دانشجویی
      • واحد حقوقی
      • واحد رسانه وارتباطات
      • واحد طرح وبرنامه
      • واحد سیاسی
    • اساسنامه و مرام‌نامه
    • جلسات شورای مرکزی
    • اطلاعیه‌های سازمان
    • بیانیه‌ها
    • معرفی اعضای ارکان سازمان
    • فرم عضویت در سازمان
  • گفتگو
  • گزارش
  • یادداشت
  • دیدگاه
  • تشکل ها
  • گالری
    • گالری تصاویر
    • گالری فیلم
  • انتخاب سردبیر
  • باشگاه معلمان
  • پیشخوان روزنامه ها
 یادی از سه همشهری متفاوت!
دیدگاه

یادی از سه همشهری متفاوت!

مهر ۱۰, ۱۴۰۲ 195 0نظر
image_pdfimage_print

احمد زیدآبادی

در روزهای اخیر دو همشهری مشهور کرمانی بر اثر بیماری سرطان دیده از جهان فرو بستند.
یکی از آنها نعمت احمدی فارغ‌التحصیل رشته حقوق و تاریخ بود که به دلیل به عهده گرفتن وکالتِ تنی چند از فعالان مطبوعاتی و یادداشت‌های حقوقی – سیاسی‌اش در روزنامه‌ها معرف خاص  و عام  است.
دیگری کاپیتان محمود ضرابی، خلبان برجسته نیروی هوایی ارتش ایران که برای دفاع از خاک کشور در دوران جنگ، از هرگونه فداکاری دریغ نکرد.
خداوند هر دو را مورد لطف و رحمت خود قرار بدهد و به خانواده و دوستان‌شان صبر  و اجر عنایت کند.
من با زنده‌یاد سرتیپِ خلبان محمود ضرابی چندین بار در محفل اعضای کانون علوم اداری ایران برخورد رودررو داشتم. سرتیپ ضرابی هیکلی قوی، صدایی رسا، شجاعتی آشکار و دلی عاشق ایران داشت. او از نحوه اداره کشور بی‌نهایت دلخور و غمگین بود و به‌رغم سابقه نظامی‌اش نارضایتی عمیق خود را در این باره پنهان نمی‌کرد. چه بسا انباشت غم و اندوه در ابتلای او به سرطان بی‌تاثیر نبوده  باشد.
برخوردم با زنده‌یاد نعمت احمدی معمولا تصادفی اما بسیار بود. خلق و خویش را می‌شناختم، ولی چند روز هم‌بندی در قرنطینه زندان اوین در سال 82 سبب آشنایی عمیق‌ترم با او شدم.
در آن سال همین که پا به قرنطینه گذاشتم، نعمت در برابرم ظاهر شد. در واقع انتظار ورودم را می‌کشید، چون از طریق جراید یا رادیوهای خارجی از دستور اجرای باقیمانده حکم زندانم با خبر شده بود. دیدن او در آنجا اما مرا کاملا غافلگیر کرد. خبر زندانی شدنش جایی پخش نشده بود و او توضیح داد که سعید مرتضوی به قصد کم کردن رویش، حکم بازداشت او را صادر کرده است.
سه، چهار  روزی که با مرحوم نعمت در قرنطینه دمخور بودم به خوشی تمام گذشت. در حقیقت مرا به اتاقی فرستاده بودند که با دیگر زندانیان در تماس نباشم و به قول وکیل‌ بند در حبس مجرد به سر می‌بردم. با این حال، مرحوم نعمت لحظه‌ای مرا تنها نمی‌گذاشت و با آنکه 10 سال از من بزرگ‌تر بود، حتی اجازه نمی‌داد که من برای گرفتن غذا و جیره‌ام در صف بایستم. هر کاری را با نشاط و انرژی و طیب خاطر انجام می‌داد. چنان قاطی زندانیان عادی شده بود که به زبان همان‌ها حرف می‌زد  و چند درجه هم غلیظ‌تر!
از قضا در همان دوره یک کرمانی رییس زندان اوین بود. مرحوم رضا دوست‌محمدی که از مجروحان شیمیایی دوران جنگ بود به عنوان یک «رییس نمونه» از ریاست زندان کرمان به ریاست زندان اوین منصوب شده بود. مرحوم دوست‌محمدی ظاهرا قصد آشنایی رودررو با من و نعمت را داشت و از همین رو، یک صبح زود اعلام شد که او  از قرنطینه دیدار خواهد کرد.
همگی زندانیان قرنطینه را که تازه‌ ورود بودند، به صف روی زمین نشاندند تا رییس زندان وارد شود. دوست‌محمدی به محض ورود به قرنطینه از چند نفری از زندانیان خواست تا خود را معرفی و اتهام خود را مطرح کنند. هدف اصلی‌اش از این کار ظاهرا ایجاد بهانه‌ای برای پرسش از من بود. در واقع او ناشیانه‌ترین روش را برای رسیدن به مقصودش انتخاب کرده بود.
به هر حال، مرحوم دوست‌محمدی سرانجام به من که در کنار نعمت در آخر صف نشسته بودم رو کرد و با لهجه‌ای بسیار غلیظ‌تر از هر دوی ما، پرسید که اسم شما چیست و چه اتهامی دارید؟ من هم خودم را معرفی کردم و بدون هیچ قصد و غرضی اتهامم را تبلیغ علیه نظام و توهین به رییس زندان اوین اعلام کردم. قصد ردیف کردن سایر اتهام‌هایم را داشتم که این اتهامِ توهین به رییس زندان اوین، پُک خنده نعمت را ترکاند و متعاقب آن عموم زندانیان به خنده افتادند. دوست‌محمدی این حرکت را عامدانه دانست و در حالی که به ‌شدت خشمگین و شرم‌زده شده بود، مانع طرح دیگر اتهاماتم شد و به تندی گفت: دیگه کافیه! او با گفتن این جمله بلافاصله قرنطینه را ترک کرد.
این حادثه ناخواسته چنان عواقبی به بار آورد که مخاطبان برای خواندن آن باید منتظر انتشار جلد پنجم خاطراتم با عنوان «نام و ننگ سال‌های زردفام» بمانند!

منبع: روزنامه اعتماد 10 مهر 1402 خورشیدی

مطلب قبلی
مطلب بعدی

ارسال دیدگاه Cancel reply

You must be logged in to post a comment.

دسته بندیهای مطالب
  • اخبار 637
  • اخبار استانها 19
  • اساسنامه - مرامنامه 4
  • اطلاعیه‌های سازمان 3
  • انتخاب سردبیر 423
  • اندیشه 152
  • بیانیه‌ها 33
  • پیشخوان روزنامه ها 1
  • تجربه معلمی 25
  • تشکل ها 9
  • تعلیم و تربیت 11
  • جلسات شورای مرکزی 2
  • دسته‌بندی نشده 267
  • دیدگاه 1003
  • سازمان 22
  • کتاب 10
  • گزارش 325
  • گفتگو 316
  • معرفی اعضای ارکان سازمان 9
  • واحد آموزش 1
  • واحد اجتماعی 1
  • واحد توسعه و تشکیلات 2
  • واحد رسانه وارتباطات 2
  • واحد سیاسی 1
  • یادداشت 234

آخرین مطالب

Mengenal Fungsi dan Manfaat Situs Resmi bphtb-klaten.id

تیر ۲۶, ۱۴۰۴

Mengapa Infokalteng.id Jadi Pilihan Utama Pembaca di Kalimantan Tengah?

تیر ۲۶, ۱۴۰۴

The Evolution of Casino Gaming: From Brick-and-Mortar to Virtual Reality

تیر ۲۶, ۱۴۰۴

Online Casinolar ve Oyun Stratejileri

تیر ۲۶, ۱۴۰۴


سازمان معلمان ایران سازمان معلمان ایران

دسته بندیها

اخبار
اخبار استانها
سازمان
گفتگو
گزارش
یادداشت
دیدگاه
تشکل ها
انتخاب سردبیر
باشگاه معلمان
پیشخوان روزنامه ها

دسترسی ها

وزارت آموزش و پرورش
شورای عالی انقلاب فرهنگی
مجلس شورای اسلامی
پایگاه اطلاع رسانی دولت
انجمن اسلامی معلمان ایران
کانون صنفی معلمان ایران
مجمع فرهنگیان ایران اسلامی

شبکه های اجتماعی

© Copyright 2025. All rights reserved.