سیطره کمیت در آموزش
«چه کسی از اژدهای غولپیکر بد میترسد؟» در گفتوگو با محمدرضا نیکنژاد
کاوه رهنما
امروزه و با گسترش پیوندهای ارتباطی در سطح جهان، آموزش نیز مانند بسیاری از دیگر گسترههای انسانی به فرآیندی جهانی بدل شده و دگرگونیهای آن در جای جای جهان، بر این فرآیند در دیگر بخشهای کره خاکی تاثیرگذار خواهد بود. این رویداد و البته تاثیر آموزش بر اکنون و آینده کشورها سبب شده که هر گونه تغییر، شکست یا کامیابی در گسترههای وابسته به آموزش، موشکافانه دنبال، تحلیل و واکاوی شود؛ از این روست که اغلب تجربههای کامیاب آموزشی در جهان، گاه بهطور کلی و گاه گزینشی در برخی از دیگر کشورها تایید و اجرا میشوند. برای نمونه میتوان به جایگاه فنلاند و کامیابیهای آموزشی آن در دو دهه گذشته اشاره کرد و بهکارگیری تجربههای این کشور را در بسیاری از کشورهای دیگر دید. گرچه در کل، این روند سودمند است اما در این زمینه نباید به چند نکته بیتوجه بود. نخست آنکه شوربختانه در بسیاری از موارد آنچه از کامیابیهای آموزشی مورد توجه قرار میگیرد کامیابیهای کمّی است. برای نمونه آنچه فنلاند را در زمینه آموزش بر سر زبانها انداخت آزمونهای پیزا است که در کل آزمونهایی هستند که سنجههای کمی را معیار کامیابی کشورها در نظر میگیرد. یکی از کتابهایی که در گستره آموزش به تازگی در ایران منتشر شده کتابی است با عنوان «چه کسی از اژدهای غولپیکر بد میترسد؟ چرا چین بهترین (و نیز بدترین) سامانه آموزش و پرورش جهان را دارد؟» همچنان که از عنوان کتاب پیداست درباره آموزش و پرورش چین است. نویسنده کتاب یعنی یانگ ژائو از نامداران و اندیشهورزان گستره آموزش جهان است. او تا دوره کارشناسی در چین بود و برای ادامه تحصیل به امریکا رفت و امروز استاد دانشگاه اورگانِ امریکاست. ژائو نویسنده بیش از بیست کتاب و صد مقاله است. کتاب که سال انتشارش در امریکا 2014 است در هفتههای نخستین 1401 با ترجمه زندهیاد مهدی بهلولی، محمدرضا نیکنژاد و آرمان بهولی و به وسیله انتشارات «نقد فرهنگ» به بازار آمد. پس از این مقدمه کوتاه درباره کتاب این پرسش در ذهن پدید میآید که: چرا چین و چرا کتاب یانگ ژائو برای آموزش و البته پرورش دانشآموزان ما مهم است؟ برای پاسخ به این پرسش و البته پرسشهای دیگر به سراغ یکی از مترجمان کتاب یعنی محمدرضا نیکنژاد رفته و پرسشهایمان را با او در میان گذاشتیم.
در ابتدا بفرمایید چه ضرورتی باعث شد که گروه مترجمان، این کتاب را برای ترجمه برگزیدند؟
پیش از هر چیز یاد میکنم از دوست و همکار عزیزم زندهیاد «مهدی بهلولی» که با تیزبینی و اندیشه این کتاب را برای ترجمه برگزید و تا واپسین روزهای درگذشتش درگیر ترجمه آن بود. اما بر کسی پوشیده نیست که دستاندرکاران کشور ما در گسترههای گوناگون و به فراوانی تحتتاثیر ساختار سیاسی، اقتصادی، آموزشی و البته تا اندازهای روشهای کامیاب ایدئولوژیک چینند. از این رو شناخت و نقد ساختار آموزشی چین میتواند نخبگان آموزشی، کارشناسان، آموزگاران و در کل جامعه ایران را بیش از گذشته متوجه ویژگیهای بنیادین ساختار آموزشی این کشور کند و در این زمینه ما را بهتر و بیشتر هشیار نماید.
به نظر شما مهمترین شاخصه آموزش و پرورش چین چیست؟ و شناخت آن چگونه میتواند راهگشای نظری و عملی علاقهمندان یا منتقدان این کشور باشد؟
نخست آنکه برخی از آموزششناسان نامآور جهانی، فرهنگ را بخش مهم و تاثیرگذار در ساختار آموزشی میدانند که از نگاه مترجمان نیز این نکتهای درست است؛ گرچه جای بحث در این باره اینجا نیست اما نویسنده در بخشهایی از کتاب به تاثیر فرهنگ امپراتوری و ساختار فرهنگی متکی به حکومت فردی اشاره میکند و حتی ساختار سیاسی- ایدئولوژیک کنونی این کشور را ادامه همان فرهنگ میداند و با نقد آن، به نقد ساختار آموزشی میپردازد. این بخش از کتاب برای کشوری مانند ما میتواند دارای درسهای آشکار و پنهانی باشد و اطلاعات و آگاهیهای ارزشمندی در اختیار خواننده قرار دهد. همه آنچه در کشورهای مختلف جهان با هر مرام سیاسی نمود یافته، برآمده از یک فرهنگِ ملی و المانهای تاثیرگذار در آن است. از این رو برای شناخت دقیقتر ساختارهای گوناگون کشورها، تحلیل فرهنگ آنان بسیار پر اهمیت خواهد بود. به احتمال فراوان یکسانسازی و همقد کردن نوآموزان نیز میتواند شاخصه مهم آموزش و پرورش چین باشد. گرچه نقد همسانسازی بر کل ساختار آموزش مدرسهای پر بسامد است اما در حکومتهای توتالیتر این ویژگی با شدت و خشونت بیشتری پیگیری میشود. ساختار آموزشی چین هم با بهرهگیری از محدودسازی آموزش به ارزیابیهای کمی و هم با تاثیرگذاری سیاسی- ایدئولوژیک بر اندیشههای نوآموزان، آنها را از خلاقیت و آفرینشگری در گسترههای گوناگون باز میدارد. گرچه به لحاظ استعدادهای فردی، ساختار فرهنگی خانواده، عاملهای محیطی موثر بر پرورش و … درصدی از دانشآموزان آن کشور به شهروندانی آفرینشگر بدل میشوند اما ساختار آموزشی چین به دلایلی که عرض شد در کل در پرورش افرادِ آزاداندیش، پرسشگر، سنجشگر و شهروندانی در تراز جهانی ناکام است؛ گرچه در دهههای گذشته به نخبهگرایی روی آورده و تا اندازه فراوانی با کپیبرداری و مونتاژکاری توانسته بخشِ بزرگی از بازار جهانی را به دست آورد اما همچنان از معرفی دانشمندانی نامآور و تاثیرگذار ناکام است و دست برقضا نویسنده به ناکامی این کشور در به دست آوردن جایزههای معتبری مانند نوبل اشارهای کنایهآمیز دارد! شاید شاخصه مهم دیگر در آموزش و پرورش چین مدرکگرایی و کمینگری در سنجش پیشرفتهای آموزشی دانشآموزان است. گرچه این شاخص یکی از ویژگی آموزشهای مدرسهای از آغاز تاکنون بوده و همچنان بسیاری از کشورها درگیر آنند اما در یکی- دو دهه گذشته بسیاری از کشورها در مسیر فاصله گرفتن از آن قرار دارند و کارهای خوب و مهمی نیز در این راه انجام گرفته است؛ اما چین به دلایل فرهنگی، آموزشی، سیاسی و حتی اقتصادی همچنان یکی از درگیرترین کشورها در این زمینه است. در ساختار اداری- استخدامی چین مدرک مهمترین عاملِ استخدام و پیشرفت شغلی است و این عامل سبب شده که شهروندان آن کشور بخش بزرگی از توان، انرژی و پولهای خود را صرف آموزش فرزندانشان کنند. در همه جا مدرکگرایی تا اندازه فراوانی در پیوند با نمره و معدل و عبور از آزمونِ کنکور و … است و البته بهکارگیری هر روشی برای گذر از آن با بهترین شکل! اینجاست که شوربختانه تقلب در آموزش خود را نشان میدهد و چین نیز همانند خود ما در این زمینه گرفتاریهای فراوان دارد.
میتوانید درباره فرهنگ کمینگری در آموزش بیشتر توضیح دهید و نسبت این فرهنگ با آموزش کشور خودمان را اندکی باز کنید؟
بیگمان یکی از مهمترین گرفتاریهای آموزش و پرورش چین، مانند بسیاری از کشورهای دیگر، کمینگری در آموزش و آسیبها و تا اندازهای فسادهای پشت آن است. نویسنده کتاب، شهروند چین است و تا سطح کارشناسی در این کشور تحصیل کرده است؛ گرچه اکنون استاد نامآشنایی در دانشگاههای امریکا و البته آموزششناسی برجسته در جهان به شمار میآید. در بخشی از کتاب و با بهرهگیری از تجربههای خود و بیشتر بر پایه دادهها و آمارهای منتشر شده در چین، به فساد اقتصادی نهفته در ساختار آموزشی این کشور میپردازد و به سودهای سرشار و بادآورده تدریس خصوصی و موسسات آموزشی و … اشاره میکند و آن را برآمده از نگاهِ کمی و نمرهمحور به فرآیند یاددهی- یادگیری میداند. این دشواری در فرهنگ آموزشی، با اندکی تفاوت، با چنین فعالیتهایی در ایران همانندی بسیار دارد. نویسنده با پرداختن مفصل به ساختار مبتنی بر کمینگری در آموزش و پرورش چین، کتاب را برای ما ایرانیان بسیار سودمند کرده و ما را در تحلیل و بررسی ساختارِ مافیای آموزشی در ایران هشیارتر خواهد کرد.
آیا بخش یا بخشهایی از این کتاب به گرفتاریهایی فراتر از آموزش و پرورش چین هم اشاره دارد؟
بله، اما پیش از هر چیز یک نکته کوچک عرض کنم و سپس به پرسش بپردازم. امروز آموزش هم مانند بسیاری از گسترههای دیگر رو به سوی جهانی شدن پیش میرود. امروز و با گسترش آگاهیهای برآمده از اینترنت بسیاری از گرفتاریهای آموزش جهانی به شما میآیند و بسیاری از مردم در سراسر جهان درگیرش هستند یا درگیرش خواهند شد. برای نمونه ورود پول به گستره آموزش. خصوصیسازی یکی از گرفتاریهای جهانی است که ایرانِ ما نیز بهشدت درگیر آن است. یا برای نمونهای دیگر به یک فصل از این کتاب اشاره میشود که به آزمونهای جهانی مانند پیزا و نقدهای جدی اندیشهوران آموزشی نامآور به آنها پرداخته و بیگمان آشنایی با این نقدها در جهان میتواند دستاندرکاران را از تمرکز بیش از حد به این آزمونها بر حذر دارد تا در کنار سودهای احتمالی چنین آزمونهایی، به آسیبهای آنان نیز دقتِ معطوف به عمل داشته باشند.
در بخشی از درآمد کتاب نویسنده به برخی از سیاستمداران و روزنامهنگاران امریکایی دلداده به آموزش و پرورش هشدارهایی میدهد. میتوانید ریشه این نگرانی و هشدار را روشن کنید؟
امریکا به دلیل قدرت اقتصادی در بسیاری از گسترهها از جمله آموزش، الگوی بسیاری دیگر از کشورهاست. دستاندرکاران در ایران نیز بر خلاف سیاستهای آشکارِ ضد امریکایی، در گستره آموزش، به ویژه در بعد اقتصادی از جمله پولیسازی، در دورههایی دچار این الگو بودگی امریکا شدهاند و البته میشوند. این در حالی است که به دلیل کامیابیهای چین در برخی از آزمونهای جهانی در یکی- دو دهه گذشته، برخی سیاستمداران و روزنامهنگاران نامدار امریکا خواستار الگوبرداری از چین در زمینه آموزش شدهاند! نویسنده در این کتاب به جدلها در این زمینه اشاره میکند و در بخشهای مفصلی از کتاب بهشدت به تفاوتِ بنیادهای آموزش در شرق و غرب میپردازد و الگوبرداری از چین در این زمینه را تیشه به ریشه ارزشهای دموکراسی غرب و امریکا میداند. در رهگذر اینگونه بحثها ما میتوانیم موشکافانهتر به گرفتاریهای آموزشی خود توجه کنیم.
در ساختار آموزشی چین نگاه به دانشآموز چگونه است؟ آیا خانوادههای چینی مانند بسیاری از خانوادهها در ایران در مسیر آموزش خود و فرزندانشان را میآزارند؟
پرسش خوب و مهمی است. سالهاست در جهان، آموزشی که بر پایه فشار بر دانشآموز است مورد نقد قرار دارد و بهشدت سرزنش میشود و خوشبختانه روند جهانی به سوی دلچسب کردن و انگیزه بخشی آموزش پیش میرود و نسبت به گذشته به لذتبخشی آموزش توجه بیشتری نشان میدهد. در این راستا باید اشاره کرد، درست است که در آزمونهای جهانی از جمله پیزا استان شانگهای چین در ردههای نخستین قرار دارد اما قرار گرفتن کشورهایی مانند فنلاند، هلند، کانادا و … در رتبههای برتر این آزمونها با تلاشِ چین برای کسب چنین جایگاهی بسیار متفاوت است. در کتاب به روندِ آزارندهای اشاره میشود که دانشآموزان چینی زیر فشارهای آموزشی، فرهنگی، اجتماعی و خانوادگی برای رسیدن به رتبههای علمی ممتاز قرار میگیرند و پیامدهای آسیبزای چنین روندی را به امریکاییها و غیر امریکاییهایی که سینهچاک کامیابیهای آموزشی چین هستند گوشزد میکند و به آنان هشدارهای جدی میدهد.
به عنوان پرسش آخر و با توجه به نتایج کنکور امسال که خبر از شکاف آموزشی میداد و آموزش طبقاتی را یکی از شاخصههای آموزشی ما معرفی میکرد آیا آموزش و پرورش چین هم درگیر این موضوع است؟
اتفاقا در فصلی از کتاب به فشارهای اقتصادی وارد بر خانوادهها در مسیر آموزش فرزندانششان در چین پرداخته شده و چنین رویکردی را بر خلاف عدالت آموزشی و اجتماعی دانسته و آن را بهشدت نقد میکند. آگاهی از نکات کتاب در این زمینه به ما ایرانیان که گرفتار چنین رویکردهایی هستیم نیز میتواند سودمند باشد. در چین درس خواندن و عبور از سد کنکور که «گائوکائو» نامیده میشود آسان نیست. به مانند ایران گاه خانوادهها برای کامیابی فرزندشان در این کنکور سالها زمان، انرژی، هزینههای مادی و غیرمادی میگذارند. این هزینهکردها آنچنان است که همه خانوادهها از پس آن برنمیآیند. در این صورت یا خانواده کلا باید بیخیال درس خواندن فرزندش شود یا به بخشهای دیگر زندگی فشار آورد تا هزینه کامیابی آموزشی فرزندش را فراهم کند. این دشواری راه را برای کامیابیهای آموزشی برای بخشی از مردم سد کرده و آنان را از آموزش باز میدارد.
در همه جا مدرکگرایی تا اندازه فراوانی در پیوند با نمره و معدل و عبور از آزمونِ کنکور و … است و البته بهکارگیری هر روشی برای گذر از آن با بهترین شکل! اینجاست که شوربختانه تقلب در آموزش خود را نشان میدهد و چین نیز همانند خود ما در این زمینه گرفتاریهای فراوان دارد
بازنده یا برنده
«اگر ایالات متحده و بقیه جهان غرب، نگران پیشی گرفتن چین هستند بهترین راهحل پرهیز از چین شدن است. امپراتوریای که بیش از دو هزار سال جهان را رهبری کرد، نوآوری فنی و علمی غربی در سده 1800 فرو پاشاند. آموزش چین، به بهترین نحو، گذشته را نشان میدهد؛ آموزشی که بسیار خوب در بیش از هزار سال در خدمت فرمانروایان امپراتوری چین کار کرد اما هنگامی که جهان نوین پدیدار شد از کار کردن باز ایستاد. سامانه آموزشی چینی به تولید دانشآموزانی ادامه میدهد که در گستره محدودی از موضوعهای درسی، سرآمدند. تنها 10 درصد دانشآموختگان دانشگاهیاش قابل استخدام در کسبوکارهای چندملیتی دانسته میشوند، چراکه این دانشآموزان از همان کیفیتهایی بیبهرهاند که جامعه نوین ما نیاز دارد.» پیروزیهای چین در طول سی سال گذشته، نباید دلیلی باشد برای ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی که بهراسند، همانگونه که نیکلاس بولانژه، بیش از 250 سال پیش، هشدار داد: «همه ته مانده رسم و رسوم باستان که چین هماکنون برخوردار است، به ناگزیر از دست خواهند رفت؛ آنها در انقلابهای آینده، ناپدید خواهند شد؛ همانگونه که آنچه از پیش از دست داده است در انقلابهای پیشین ناپدید شدند و در پایان، چون چین هیچ چیز تازهای نمیآموزد همواره طرف بازنده خواهد ماند»
منبع: روزنامه اعتماد 22 شهریور 1401 خورشیدی