آواز ترقی یا غم نامه ی توقف
لیلا کریمی
مسئول کمیته آموزش سازمان معلمان فارس
برروی بیلبوردهای بزرگ در سطح شهر که نگاه می کنی جملاتی برای تبلیغات اجناس و کالاها نوشته شده است در اکثریت کشورهای پیشرفته این نوع نگاه تبلیغی برای جذب نیروی انسانی و تولید فکر استفاده میشود.
البته که این موضوع بستگی به میزان اهمیتی دارد که جوامع به علم آموزی، تعلیم و تربیت نیروی خلاق و اصولا ارزشگذاری دانش و آگاهی می دهند، و تعداد متقاضیان آن شغل نیز بستگی به ترسیم جهانبینی طراحان آن شغل دارد که در نهایت محتوای بیلبوردها بخشی از این چشم انداز خواهد بود.
شغل معلمی با توجه به تعاملات خاص انسان گرایانه، گاهی نقش واسطهای به هستیشناسی و معنا دهی به زندگی کودک دارد و هم چنین از طرفی دیگر، مسیر اجتماعی شدن را برای کودکان تسهیل میکند به عبارتی فعل و انفعالات اجتماعی را که یکی از مهم ترین ابعاد زندگی بشر می باشد توسط یک معلم آغاز و به تعالی می رسد.
هر چند نیاز به بحث و گفتگوی سالانه داریم تا با استفاده از فرایندهای پردازش فکری، نیم رخی جامع از نقش معلم را ترسیم نماییم تا بتوانیم تابلوی مخیلات معلم را پر از نقش های زرین کنیم یا منشوری از واقعیتهای نامتعادل و بی حجم را بنانهیم؟ یا در نهایت به واقعیت های پنهان و آشکار این نقش پی ببریم ؟
در شبی از بحث و گفتگوهای همکاران بازنشسته و شاغل با جمع آوری اطلاعات نظری و مستند همکاران فرهنگی، موفق به تکمیل پازل نقش معلم نشدیم و به پدیده ی ارتفاع پست که یکی از دلهره های انسانیست رسیدیم.
هر موقعیت حرفه ای دارای چهار مولفه ی احترام، جاذبه و میزان آزادی و در نهایت دستمزد یا حقوق فرد می باشد که تا حدودی نماینده ویژگیهای موقعیتی نقش می باشد، ترکیب متفاوتی از آن با ویژگی های شخصیتی فرد، ادغام میشود و زنجیره ای پیوسته را نمایش می دهد.
در سلسله تحولات زیستی معلم در ایامی که از عصر طلایی تغذیه مینمود به سبب جاذبه ای که در خدمات رسانی از نوع اجتماعی داشت و با در نظر گرفتن خلوص حرفه ای معلم، در موجی از معنویت به سر میبرد، به گونه ای که آواز عشق در هر نفس معلم روح تازهای را در جان کودک می دمید…
هر نفس آواز عشق می رسد از چپ و راست
ما به فلک می رویم عزم تماشا که راست
از منظر عشق ، معلم اقبالی خجسته داشت و عشق داند که در این دایره تعلم با مزایای بسیار اندک، چگونه رخساره ی معلم را در عصر زرین گلگون می نمود ..
از منبع ذخایر فرهنگی نهفته در ادبیات و هنر زیسته ای که طراحان صحنه آموزش و پرورش آغشته به هنر پیشینیان بودند، معلم نیز تکیه بر آزادی و احترامی متقابل داشت که از مخاطبین مستقیم خود احساس می نمود.
مسیر سبز و خرم آموزش و رشد، با سرعت گیرهای غیرمنطقی به جاده ی ناهمواری تبدیل شد که طعم شبیخون فرهنگی کمتر احساس شود و فرزند ایران زمین با این جاده سنگلاخی خو بگیرد ..
شعله ی تابان معلم، این بن مایه ی اسطوره ای که کلید فهم فرهنگی و ساختار ذهنی جامعه محسوب می شود نیز دود آلود شد.
زندگانی معلم از بعد انگیزش در طول زمان طراوت خود را از دست داد و در طلب خضر طالع خجسته ای شد که حافظ در اوضاع و احوال اجتماعی سیاسی برای شور آفرینی مردم زمان سروده است
آب حیوان تیره گون شد
خضر فرخ پی کجاست
ستیز بین دواندیشه ، تفکری که تغذیه ارزش های انسانی را ستایش می کند با تفکری که در مدح تخریب ارزش ها ایستاده است، مبارزه ای سودمند محسوب نمی شود..چه فرقی است میان تخریب آثار آموزشی و فرهنگی با حمایت از حیات وحش برای تخریب سمبل های انسانی نه به عنوان فلسفه ی حمایت از حقوق حیوانات ..
میان تفکر وحدت بخش معلم با واقعیت تحریف شده در منظومه ی کثرت بخش طراحان مدل عدالت و منزلت معلم، ارتفاع پست را متجلی می سازد ..
اگر حتی به طور فرضی، دستی بر تخیل ترسیمی خود بر بیلبوردی که در سطح ملی قرار است نیروی انسانی معلم را معرفی کند ببریم، آواز ترقی و غم نامه توقف، از دیکته ی موسیقیایی شور متناسب خواهد بود.
آتشی ز کاروان جدا مانده
این نشان ز کاروان به جا مانده
یک جهان شرار تنها مانده در میان صحرا
به درد خود سوزد به سوز خود سازد
#اختصاصی سخن معلم