مطالب

یک دانش آموز یک معلم و 19 دانش آموز را کشت

اصلاح‌طلبان نباید برای نقد وضع موجود دچار لکنت شوند

برج «متروپل» در آبادان روی سر اهالی آن منطقه آوار شد

آیین‌نامه جدید صندوق ذخیره فرهنگیان تدوین شد

طرح شفافیت قوای سه‌گانه تصویب شد

  • ورود به سایت
  • عضویت
جمعه خرداد ۶, ۱۴۰۱
  • صفحه اصلی
  • اخبار
    • اخبار استانها
  • سازمان
    • واحدهای ده گانه
      • واحد مالی پشتیبانی
      • واحد آموزش
      • واحد اجتماعی
      • واحد پژوهش ونوآوری
      • واحد توسعه و تشکیلات
      • واحد جوانان و دانشجویی
      • واحد حقوقی
      • واحد رسانه وارتباطات
      • واحد طرح وبرنامه
      • واحد سیاسی
    • اساسنامه و مرام‌نامه
    • جلسات شورای مرکزی
    • اطلاعیه‌های سازمان
    • بیانیه‌ها
    • معرفی اعضای ارکان سازمان
    • فرم عضویت در سازمان
  • گفتگو
  • گزارش
  • یادداشت
  • دیدگاه
  • تشکل ها
  • گالری
    • گالری تصاویر
    • گالری فیلم
  • انتخاب سردبیر
  • باشگاه معلمان
  • پیشخوان روزنامه ها
 هنوز آواز می‌آید که سعدی در گلستانم
گزارش

هنوز آواز می‌آید که سعدی در گلستانم

اردیبهشت ۲, ۱۴۰۱ 75 0نظر
image_pdfimage_print

نگاهی به ردپای «تذکر\ الاولیاء» در «گلستان» به مناسبت روز بزرگداشت سعدی

حمیدرضا فهندژ سعدی٭

 تقدیم به علی پاک‌بین‌جو 
یکی از مهم‌ترین آثاری که بر ذهن و زبان سعدی تأثیر بسزایی نهاده، تذکر\ الاولیای عطّار است و این موضوع کمتر مورد توجّه پژوهشگران قرار گرفته است. شواهد بسیاری را در تأیید این دیدگاه فراهم آورده‌ام که البته این نوشته کوتاه مجالِ ارایه و بررسی همه آنها را نمی‌دهد. ناگزیر، به آوردن چند نمونه بسنده می‌کنم تا خوانندگان محترم اندکی با شگردهای وام‌گیری سعدی از دیگرآثارِ سترگِ زبان فارسی آشنا شوند.
یکی از شگردهای پنهان سعدی که در بخش‌هایی از گلستان و بوستان به کار رفته این است که کوته‌گفته‌های عارفان و زاهدان را که غالباً جنبه داستانی ندارند، می‌گیرد و آنها را با مهارتِ تمام تبدیل به یک حکایت می‌کند. به مثال زیر از گلستان توجه بفرمایید: 
«عابدی را حکایت کنندکه شبی ده‌ من طعام بِخوردی و تا سحر ختمی [قرآن] در نماز بِکردی، صاحبدلی شنید و گفت اگر نیم‌نانی بِخوردی و بِخُفتی بسیار از این فاضلتر بودی؛ 
اندرون از طعام خالی دار
تا در او نورِ معرفت بینی
تُهی از حکمتی به علّت آن
که پُری از طعام تا بینی
 (کلیات سعدی، چاپ هرمس، ص 100) .
سعدی برای پرداختن این حکایت، دست‌کم به سخنِ سه تن از مشایخ تذکر\ الاولیاء نظر داشته است. در واقع مضمون و نتیجه هرسه قول را در کارگاهِ خیال خویش ذوب کرده و سکه‌ای نو از نظم و نثر، در کمال اختصار ضرب کرده است. سخنان مورد نظر را از تذکر\‌الاولیاء (تصحیح شفیعی کدکنی، سخن، 1398) می‌خوانیم: 
«[ذوالنّون مصری] گفت حکمت در معده‌ای قرار نگیرد که از طعام پُرآمده بُود» (ص 148) 
«[ابوسلیمان دارانی گفت] یک لقمه از حلال شبی کمتر خورم دوستر دارم که شبی تا روز نماز کنم، زیرا که شب، در آن وقت درآید که آفتاب فرو شود و شب، در دل مومنان آن وقت درآید که معده‌اش از طعام پُر شود» (ص 278) .
«[ابوالعبّاس قصّاب] گفت هر مُریدی که در خدمت درویشی قیام کند، آن، وی را بهتر بُود از صد رکعت نمازِ افزونی، و اگر یک لقمه طعام کمتر خورد وی را بهتر که همه شب نماز کند» (ص 696) .
همانطور که مشاهده می‌شود در چند گزاره اخیر سخنی از عابد بسیارخوار نیست و مخاطب این مشایخ هرکسی می‌تواند بوده باشد. سعدی برای ساختِ فضای داستانی و تأثیر حداکثری بر مخاطب و احتمالاً برای کمرنگ‌کردنِ اقتباس خود از تذکر\ الاولیاء، دست به تغییراتی زده است: گزاره‌ها را در هم آمیخته، عابد بسیارخوار را بدان افزوده و مشایخ یادشده، یعنی ذوالنّون مصری، ابوسلیمان دارانی و ابوالعبّاس قصّاب را در کسوت یک «صاحبدل» معرفی کرده است. 
گاه سعدی جملات تذکره را با کمترین تغییر ممکن به نظم کشیده است به گونه‌ای که خواننده را به حیرت وامی‌دارد. مانند این بیت درخشان در گلستان: 
«هر که عیبِ دگران پیش تو آورد و شِمُرد
لاجرم عیبِ تو پیشِ دگران خواهد بُرد» (کلیات سعدی، ص80) .
«[حسن بصری] گفت هرکه سخن مردمان به تو آورد، سخنِ تو به دیگران برد» (تذکر\ الاولیاء، ص43) . 
گفته اخیر در بعضی منابع کهن به صورت عربی «من نمّ لک نمّ علیک» به شافعی، یکی از امامان اهل سنّت، نسبت داده شده است (سیر اعلام النبلاء، چاپ بیروت، 10/99) .
در جایی دیگر از گلستان، حکایتی درباره یک خطیبِ بدصدا آمده است که مردم از فریادهای بیهوده او به ستوه آمده‌اند و یکی از شنوندگان با زیرکی تمام، عیبش را به او تذکر می‌دهد. خطیب از آن تذکر شادمان می‌شود و در نتیجه توبه می‌کند که از آن پس، به آهستگی خطبه بگوید (کلیات سعدی، 188) . سعدی در ادامه همین حکایت، چنانکه عادت اوست، ابیاتی را برای تأکید و نتیجه‌گیری هرچه بهتر به خواننده پیشکش می‌کند.
به قطعه زیر عنایت بفرمایید: 
«از صحبتِ دوستی برنجم
کاخلاقِ بدم حسن نماید
عیبم هنر و کمال بیند
خارم گُل و یاسمن نماید
کو دشمنِ شوخ‌چشمِ ناپاک»
تا عیبِ مرا به من نماید (کلیات سعدی، 188) 
چنانکه پیداست، سعدی از دوستی که عیب‌ها و اخلاق ناپسند آدمی را زیبا می‌پندارد، دلِ خوشی ندارد و بر آن است که دوست حقیقی، آن دوستی است که عیب‌ها و کاستی‌های همنشین خود را یادآور شود، مبادا آن عیوب را دشمنی از سرِ غرض متذکّر شود. سعدی این مضمون را از تذکر\ الاولیاء، ذکر داود طایی گرفته است. به گفت‌وگوی زیر دقت کنید: 
«[به داود طایی] گفتند: چرا با خلق ننشینی؟ گفت با که نشینم؟ اگر صِغار النّاس است مرا به کار دین اثر نمی‌کند و اگر کبارالنّاس است عیب من بر من نمی‌شمرد و مرا در چشم من می‌نگارد و می‌آراید. من صحبت خلق چه کنم؟» (تذکر\‌الاولیاء، 262) .
داود طایی (درگذشته به سال 162ق) از زاهدانِ مشهور و در عین حال مردم‌گریز یا «مُتِبتّل» قرن دوم بوده است. منظور طایی از «صِغارالنّاس»، ظاهراً طبقه عوام جامعه آن روز است که همنشینی با آنان برای او فایده معنویی نداشته است و آنجا که می‌گوید «کبارالنّاس» مرادش طبقه زاهدان و دانشمندان آن روزگار است که احوال و اقوالِ طایی در نظر ایشان بسیار مقبول بوده است و در نتیجه عیب‌های احتمالی او را از هر نوع که بوده، نادیده می‌گرفته‌اند. 
در جای دیگرِ گلستان حکایت شخص بدرفتار و گستاخی را می‌خوانیم که خردمندی را به باد دشنام می‌گیرد و آن خردمند برعکس با متانت و نرم‌خویی پاسخ می‌دهد که‌ای عاقبت‌بخیر! من از آن چیزهایی که تو می‌گویی بدتر هستم زیرا می‌دانم که تو، مانند خودِ من، از عیب‌هایم آگاه نیستی: 
«یکی را زشت‌خویی داد دشنام
تحمّل کرد و گفت‌ ای خوب فرجام
بتر زانم که خواهی گفتن آنی
که دانم عیب من چون من ندانی» (کلیات سعدی، 181) 
سعدی ظاهراً این معنی را از سخنان یحیی پسر معاذِ رازی عارف و واعظ برجسته قرن سوم گرفته است ولی چنان‌که پیش از این هم عرض کردم، شاعر ما در پاره‌ای موارد تغییراتی از جمله خلق شخصیت و دگرگونی طرفین گفت‌وگو را پدید می‌آورد که خود باعث می‌شود بافتِ جدیدی از روایت ایجاد شود. جمله زیر را از تذکر\ الاولیاء بخوانید: 
«گفتند جماعتی را می‌بینیم که تو را عیب می‌کنند. گفت اگر خدای مرا بخواهد آمرزید هیچ زیان ندارد مرا آنچه ایشان می‌گویند و اگر بنخواهد آمرزید، پس من بتر از آنم که ایشان می‌گویند» (تذکر\ الاولیاء، 382) . 
سعدی در جای دیگری نیز از سخنان و مناجات‌های شورانگیزِ یحیی بن معاذ به شکل واضحی برداشت کرده است. در پیشانی گلستان بیتی هست که همه با آن آشناییم: 
«کرم بین و لطفِ خداوندگار
گُنه بنده کرده است او شرمسار» (کلیات سعدی، 4) . 
در تذکر\‌الاولیاء شبیه الفاظِ بیتِ بالا در دو موضع آمده است: 
«‌[یحیی بن معاذ] گفت سبحان آن خدایی که بنده گناه می‌کند و حق ازو شرم دارد» (تذکر\ الاولیاء، 375) و همو در مناجاتی می‌گوید: «الهی! زهی خداوندِ پاک که بنده گناه کند و تو را شرمِ کرم بود» (همان، 383) . 
برداشت‌های سعدی از تذکر\ الاولیاء منحصر به کتاب گلستان نمی‌شود بلکه ‌نشانه‌هایی از تذکره را در غزلیات و قصاید سعدی نیز می‌توان دنبال کرد که در ادامه به دو مورد آن اشاره می‌کنم.
در یکی از قصایدِ برجسته سعدی که به صورتِ «بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار» آغاز می‌شود و خوانندگان محترم از دبستان با آن آشنایند، بیتی آمده است که سعدی زیرکانه به رفتار یکی از زنانِ عارف قرن دوم هجری یعنی رابعه عدویه اشاره کنایه‌آمیزی دارد: 
«صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گُلزار
که نه وقت است که در خانه بخفتی بیکار» (کلیات سعدی، 958) .
سعدی در این قصیده، از بهار و بدایع آن می‌گوید و در بیت بالا، بی‌پرده به کسانی که در این موسم دلکش، کنج خانه‌ یا خانقاه افسرده و بیهوده نشسته‌اند می‌تازد. اگر به احوالِ رابعه عدویه در تذکر\ الاولیاء خوب دقت کنیم، چنین احساس می‌کنیم که منظور سعدی از«صوفی» در این بیت، رابعه عدویه است: 
«[یک روز رابعه] در فصل بهار در خانه شد و سر فرو بُرد. خادمه گفت: یا سیده! بیرون‌ای تا صُنع بینی. رابعه گفت: تو باری درون‌ای تا صانع بینی، شغلتنی مشاهدهُ الصّانعِ عن مطالعهِ الصُّنع» (تذکر\ الاولیاء، 85) .
منظور رابعه از جمله عربی بالا این است که فصل بهار اگرچه زیباست اما خود یکی از آفریده‌های خداوند (صانع) است و من در این لحظه با پروردگار خویش مشغولم و همین باعث می‌شود که از مخلوقات (که بهار هم یکی از آنهاست) چشم  بپوشم.
گمان نکنم لازم باشد به خوانندگان فرهیخته یادآوری کنم که این مضمون بعدها در شعر حافظ به کمال رسیده است؛ به گونه‌ای که آثار اقتباس در آن نسبتاً کمرنگ است. بیت مورد نظر را از دیوان حافظ مرور می‌کنیم: 
«خلوت‌گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است» (دیوان حافظ، غزل 33) .
تنها نکته‌ای که باید دانست این است که در شعر سعدی وحافظ، «صحرا» به معنای بیابان و کویر و مانند اینها نبوده است بلکه بیشتر به معنای سبزه‌زارها و تفرج‌گاه‌های حاشیه شیراز بوده است. حتی امروزه هم در شیراز به زمینی که در آن سبزی و صیفی‌جات می‌کارند، صحرا می‌گویند.
در حکایتی از تذکره آمده که یک روز شِبلی عارف قرن سوم هجری در جمعی می‌گفت: «اگر حق تعالی مرا به قیامت مخیر کند میان بهشت و دوزخ، دوزخ اختیار کنم، از بهرِ آنکه بهشت مُراد من است و دوزخ مُراد اوست و هرکه اختیار خویش، بر اختیارِ دوست بگزیند مخنّث (پست و بدکار) باشد» این سخنِ شبلی را به جُنید بغدادی اطّلاع دادند. جُنید گفت «شبلی کودکی می‌کند. اگر مرا اختیار کنند، اختیار نکنم. گویم: بنده را اختیار نیست. هرکجا فرستی بروم و هرکجا بِداری بباشم که مرا اختیار، آن باشد که تو خواهی» (تذکر\ الاولیاء، 440) .
چنانکه می‌بینید، اختلاف نظر این دو عارف بر سر آن است که اگر در روز قیامت به آنها اختیاری بدهند که مکان خود را انتخاب کنند، چه می‌کنند. شبلی با دلایلی که برای خود دارد، می‌گوید من دوزخ را انتخاب می‌کنم. جنید می‌گوید من اصلاً دست به گزینش نمی‌زنم و جایی می‌روم که خدا برایم درنظر بگیرد. همین اندیشه به سعدی رسیده است، با این تفاوت که او به آخرت و نعمت‌های آن هم التفاتی ندارد. اگر به سعدی اختیاری برای انتخاب بدهند، او فقط خودِ «حق»، آن محبوب ازلی و ابدی را انتخاب می‌کند: 
«گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را» (کلیات سعدی، 524) .
آیا سعدی در این بیت تعریضی به پنداشت‌های جنید بغدادی و شبلی دارد؟ آیا این مضمون، همان نیست که بعدها در اندیشه‌های بلندنظرانه حافظ به اوج خود رسیده است: 
اگر بر جای من، غیری گزیند دوست، حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم» (دیوان حافظ، غزل 354) .
 بنا بر آنچه یادآور شدم، سعدی با تذکر\ الاولیاء آشنایی عمیقی داشته و برای نگارش بعضی از آثار خود، به ویژه گلستان، آن را پیش چشم داشته است. این را هم بگویم که شناسایی اقتباس‌های یک اثر از اثر دیگر، همیشه به سادگی مثال‌های گفته‌شده نیست. در واقع، وجود شواهد واضح و تعدّد آنها، ما را به کشفِ اقتباس‌ها و برداشت‌های هنری پیچیده‌تر رهنمون می‌سازد. به بیانی دیگر، اوّل ما را مطمئن می‌کند که اثر مورد مطالعه از دیگری برداشت کرده است و سپس ما را تشویق می‌کند که در جست‌وجوی شواهد کمرنگ‌تر برویم. در مجموع چنین خوانش‌هایی برای درک عناصرِ شکل‌دهنده شاهکارهای زبان فارسی و چگونگی تکاملِ آنها ضروری است که شوربختانه آنگونه که باید به آن اهمیتی داده نمی‌شود.
٭ دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران


   یکی از مهم‌ترین آثاری که بر ذهن و زبان سعدی تأثیر بسزایی نهاده، تذکر\‌الاولیای عطّار است و این موضوع کمتر مورد توجّه پژوهشگران قرار گرفته است. شواهد بسیاری را در تأیید این دیدگاه  فراهم آورده‌ام که البته این نوشته کوتاه مجالِ ارائه و بررسیِ همه آنها را نمی‌دهد. ناگزیر، به آوردن چند نمونه بسنده می‌کنم تا خوانندگان محترم اندکی با شگردهای وام‌گیریِ سعدی از دیگرآثارِ سترگِ زبان فارسی آشنا شوند.
   وجود شواهد واضح و تعدّد آنها، ما را به کشفِ اقتباس‌ها و برداشت‌های هنریِ پیچیده‌تر رهنمون می‌سازد. به بیانی دیگر، اوّل ما را مطمئن می‌کند که اثر مورد مطالعه از دیگری برداشت کرده است و سپس ما را تشویق می‌کند که در جست‌وجوی شواهد کمرنگ‌تر برویم. در مجموع چنین خوانش‌هایی برای درکِ عناصرِ شکل‌دهنده شاهکارهای زبان فارسی و چگونگیِ تکاملِ آنها ضروری است که شوربختانه آن گونه که باید به آن اهمیّتی داده نمی‌شود.

درنگی بر سه اقلیم سخن‌سرایی شیخ اجل

ز خاک سعدی بیچاره بوی عشق آید

میلاد نورمحمدزاده

سعدی شیرازی (درگذشته 691.ه ق؟) از زمان ظهورش در عالم سخنوری تا به امروز یکی از سرآمدان شاعر و نویسندگی در زبان و ادبیات فارسی بوده است. او توانسته است در دو حوزه نظم و نثر آنچنان استادی به کار بندد که بتوان ادّعا کرد زبان سعدی یکی از معیارهای درست‌نویسی و حدّ غایی فصاحت و بلاغت است. هنر دیگر شیخ اجل، قلم‌فرسایی او در اقالیم گوناگون است. آثاری چون گلستان و بوستان و دیوانی عاری از تعقیدات لفظی و معنوی و با عناصر سازنده گوناگون مانند غزلیات و قصاید فارسی و عربی، مراثی، ملمّعات و مثلّثات، ترجیعات، طیبات، بدایع، خواتیم، غزلیات قدیم، رباعیات، مفردات و خبیثات گواه این گفته است. بنابراین کلیات سعدی از جهت تنوّع ادبی اگر بی‌نظیر نباشد کم‌نظیر است. برای درک بهتر موضوع قسمت عمده آثار شاعر را به سه اقلیم تقسیم می‌کنیم تا شناخت بیشتری از مفتی ملّت اصحاب نظر و سودازده باد بهار به دست آوریم.

الف) اقلیم ادبیات عاشقانه
با گشودن دیوان و خواندن غزلیات نخستین اقلیمی که با آن آشنا می‌شویم «اقلیم عشق» است. در این اقلیم سعدی را شاعری می‌یابیم که ضمن شناختی عمیق و گسترده با چند و چون میراث عرفانی و با بهره‌گیری از زبان شعرایی چون سنایی غزنوی (درگذشته 545.ه ق) و انوری ابیوردی (درگذشته 581 ه.ق؟) و آمیختن عنصر تجربه -که حاصل سال‌ها سیر و سیاحت اوست- با دو مورد پیشین غزلیاتی می‌آفریند که نظیره‌گویان هم‌عصر و پس از خود را در استقبال از غزلیاتش عاجز می‌گذارد. همان‌طورکه پیداست در این وادی عشق حرف اوّل و آخر را می‌زند. مساله‌ای که در سراسر آثار سعدی سایه انداخته است و به نوعی جهان‌بینی او را می‌سازد چنانکه در بوستان باب سوم در عشق و مستی و شور و در گلستان باب پنجم در عشق و جوانی است. دامنه عشق حتی پس از هزار سال از مرگش امتداد می‌یابد چنانکه می‌گوید: 
«ز خاک سعدی بیچاره بوی عشق آید
هزار سال پس از مرگش ار بینبویی»

ب) اقلیم ادبیات تعلیمی
اقلیم دیگری که سعدی در آن فرمانروایی می‌کند اقلیم ادبیات تعلیمی است. رمز قدرت سخنگوی شیراز را در این نکته باید دید که حکایت‌های بسیاری از بوستان و گلستان هر یک چون مثل سایره شده است و قرن‌هاست که ایرانیان در گفت‌وگو‌های روزانه خود از میراث ادبی این دو کتاب بهره می‌برند. سعدی در این وادی از حاکمان و مردان سیاست گرفته تا کودک نابالغ روزه‌دار پند و اندرز می‌دهد.
امیران و فرماندهان را به عدل و تدبیر فرا می‌خواند. چونان پدری مشفق ممدوحانش را به تواضع و دوری از ستم بر زیردستان، فرمانبرداری از امر پروردگار، پاسبانی خاطر تهدیستان، طلبکار خیر بودن و انصاف داشتن دعوت می‌کند. طرفه آنکه همان‌طور خود در بوستان می‌گوید هرگز سر مدحت پادشاهان را نداشت و طبعش خواهان 
این گونه ادبی نبود امّا فکر اصلاح بی‌اخلاقی‌ها و نادرستی‌های مردان سیاست یک دم او را رها نمی‌کرد و درنهایت ستایش خود را با شهد پند آمیخت تا طریق صواب را به آنان بنماید. برای درک جهان‌بینی سعدی این مطلب را باید افزود که شاکله دنیای او را پند و اندرز در کنار عشق تشکیل می‌دهد. نگاه خیرخواهانه و سفارش به نیکی‌ها و به‌طور کل تفکر نصیحت‌گرانه در سرشت و ذات او جای دارد تا آنجا که در غزلیاتش هر جا فرصت دست داد جانب سخن را از عشق به سوی ادبیات تعلیمی می‌گرداند و می‌گوید: 
«هزار بارش از این پند بیشتر دادم
که گرد بیهُده کم گرد و بیشتر می‌گشت»
نکته قابل ذکر دیگر آن است که این اقلیم خود از خرده‌اقلیم‌های دیگری تشکیل شده است که بنای دو کتاب بوستان و گلستان بر آن نهاده شده است. چنان‌که عناصر سازنده بوستان را ضمن باب عدل و تدبیر و رای که شرحش رفت این ابواب است: در احسان، درعشق و مستی و شور، در تواضع، در رضا، در قناعت، در عالم تربیت، در شکر بر عافیت، در توبه و راه صواب و در مناجات و ختم کتاب. سعدی گلستان را هم علاوه بر اقلیم عشق و جوانی در این خرده‌اقلیم‌ها نگاشت: در سیرت پادشاهان، در اخلاق درویشان، در فضیلت قناعت، در فواید خاموشی، در ضعف و پیری، در تاثیر تربیت، در آداب صحبت. با گذشتن از این اقلیم می‌گذریم و به بخش دیگری از دنیای شیخ اجلّ وارد می‌شویم.

ج) اقلیم مراثی
مرثیه‌ها حاصل غم‌‌ها و سوز و گدازهاست. شاعران و نویسندگان بسیاری در زبان و ادبیات فارسی و با بهره‌گیری از احساسات شاعرانه خود در غم از دست دادن عزیزان و گاه حاکمان روزگارشان بخشی از دیوان خود را به مراثی اختصاص داده‌اند. بنابراین کمتر شاعری پیدا می‌شود که دیوانش این نوع ادبی را در خود نداشته باشد. سعدی هم از این حیث مستثنی نیست و در دیوانش چند مرثیه به فارسی و عربی یافت است. این اقلیم سعدی اگرچه به لحاظ وسعت با دو اقلیم پیشین برابری نمی‌کند اما از حیث هنرنمایی و استادی او در این وادی و بررسی سیر مرثیه‌سرایی در تاریخ ادب فارسی و نگاه سعدی به مرگ و زندگی و فرجام کار مردان قدرت اهمیت ویژه‌ای دارد. بی‌وفایی دنیا و عاریتی بودن حیات آدمی و عبرت‌گیری از مرگ مفاهیم سازنده این سروده‌هاست که با دیگر اقلیم‌های سعدی مشترکاتی دارد. نخستین مرثیه ترجیع‌بندی است با این بیت ترجیع: 
«نمی‌دانم حدیث نامه چون است
همی بینم که عنوانش به خوان است»
که سعدی در چهار بند مرثیه‌ای اثرگذار در سوگ سعد بن ابوبکر گفته است.
مرثیه دیگر سعدی قصیده‌ای چهارده بیتی در ذکر وفات امیر فخرالدّین ابی بکر است. فخرالدّین ابی بکر از وزرای اتابکان فارس بود. در این قصیده شاعر نام متوّفی را نمی‌آورد. مطلع قصیده این است: 
«وجود عاریتی دل در او نشاید بست
همان‌که مرهم جان بود دل به نیش بخست»
و بیت پایانی آن: 
«گر آفتاب فرو شد هنوز باکی نیست
ترا که سایه بوبکر سعد زنگی هست»
هنرنمایی سراینده در این قصیده به اوج خود می‌رسد و درد حاصل از این فقدان را در بیتی چنین زیبا و نغز بیان می‌کند: 
«چگونه تلخ نباشد شب فراق کسی
که بامداد قیامت در او توان پیوست»
عزّالدّین احمد یوسف شخصیت دیگری است که سعدی در قصیده‌ای بیست‌وچهار بیتی با ابیاتی درخشان به استقبال سوگ او رفت. این قصیده که در شمار زیباترین مراثی و از معروف‌ترین آنهاست این‌گونه آغاز می‌شود: 
دردی به دل رسید که آرام جان برفت
وان هرکه در جهان به دریغ از جهان برفت
شاید که چشم چشمه بگرید به های‌های
بر بوستان که سرو بلند از میان برفت»
 در ادامه مراثی می‌رسیم به غزلی که سعدی آن را در هشت بیت در سوگ سعد بن ابوبکر سرود. در بیت چهارم آن می‌سراید: 
«نمرد سعد ابوبکر سعد بن زنگی
که هست سایه امیدوار فرزندش»
سعدی در مرثیه ابوبکر سعد بن زنگی قصیده‌ای در سی‌ویک بیت سرود. مفاهیم این سروده با همان مفاهیم عبرت‌پذیری در دیگر آثار سعدی یکی است. چنان‌که در اوایل قصیده می‌گوید: 
«دهان مرده به معنی سخن همی گوید
اگر چه نیست به صورت زبان گفتارش
که زینهار به دنیا و مال غرّه مباش
بخواهدت به ضرورت گذاشت یک‌بارش»
پس از این مرثیه‌ها به دو قصیده مهمّ فارسی و عربی می‌رسیم. پس از حمله سپاهیان هلاکوخان مغول که یکی از نتایجش ویرانی بغداد و سقوط حکومت درازمدّت عبّاسیان بود، سعدی را بر آن داشت که به یاد روزگار جوانی که در نظامیه بغداد تحصیل می‌کرد ادای دینی به آن شهر و کشته‌شدگان کند. او با ذکر تصاویری از فجایع این حمله، شرح حال مردمان و جامعه آشفته و جنگ‌زده آن روزگار را به خوبی ترسیم می‌کند. او می‌گوید اگر آسمان در این مصیبت خون گرید، حقّ دارد و رود دجله از خون کشته‌ها خونین است: 
«دجله خونابست از این پس‌ گر نهد سر در نشیب
خاک نخلستان بطحا را کند در خون عجین»
 از کشتار وحشیانه لشکر متجاوز قیامتی بر پا شده است و کسی به فکرش خطور نمی‌کرد کانچنان گردد چنین.
باری، اوج هنرنمایی و سخندانی سعدی را در مراثی باید در قصیده بلند بالا و پرسوز و گدازش که به زبان عربی سروده است، جست‌وجو کرد. او در این شعر نود و دو بیتی نشان داد که نه تنها در زبان فارسی در غایت استادی است که در عربی دانی و عربی‌گویی نیز از نوابغ گویندگانی است که به این دو زبان شعر گفته‌اند. هر چند این اشراف استادانه او بر زیر و بم زبان عربی در گلستان به خصوص در دیباچه همایونش به خوبی آشکار است.
فرجام سخن آنکه اگرچه ویرانی بغداد و سرهای به نیزه شده کشته‌شدگان و تعرّض افراد نادان بر دانایان سعدی را بر آن داشت تا آرزوی مرگ کند که کاش باد صبا پس از خرابی بغداد بر قبرش بگذرد امّا ایرانیان نام او را بر لوح ضمیر خود نگاشتند و یک دم از ترنّم نظم و نثرش فارغ نیستند و او را چون زنده‌ای جاودان در خاطر دارند.

منبع: روزنامه اعتماد 1 اردیبهشت 1401 خورشیدی

مطلب قبلی
مطلب بعدی

ارسال دیدگاه Cancel reply

You must be logged in to post a comment.

دسته بندیهای مطالب
  • اخبار 1050
  • اخبار استانها 45
  • اساسنامه - مرامنامه 14
  • اطلاعیه‌های سازمان 20
  • انتخاب سردبیر 807
  • اندیشه 15
  • بیانیه‌ها 44
  • تجربه معلمی 23
  • تشکل ها 32
  • تعلیم و تربیت 32
  • جلسات شورای مرکزی 5
  • دسته‌بندی نشده 2329
  • دیدگاه 1559
  • سازمان 36
  • گزارش 626
  • گفتگو 491
  • معرفی اعضای ارکان سازمان 9
  • یادداشت 524

آخرین مطالب

How In Order To Create Your Wife Happy – The

خرداد ۶, ۱۴۰۱

10 Gold Mistakes That May Cost You $1m Over The

خرداد ۶, ۱۴۰۱

Create A Gold A Highschool Bully Could Be Afraid Of

خرداد ۶, ۱۴۰۱

Defining Your Happy Place

خرداد ۶, ۱۴۰۱


سازمان معلمان ایران سازمان معلمان ایران

دسته بندیها

اخبار
اخبار استانها
سازمان
گفتگو
گزارش
یادداشت
دیدگاه
تشکل ها
انتخاب سردبیر
باشگاه معلمان
پیشخوان روزنامه ها

دسترسی ها

وزارت آموزش و پرورش
شورای عالی انقلاب فرهنگی
مجلس شورای اسلامی
پایگاه اطلاع رسانی دولت
انجمن اسلامی معلمان ایران
کانون صنفی معلمان ایران
مجمع فرهنگیان ایران اسلامی

شبکه های اجتماعی

© Copyright 2022. All rights reserved.