مطالب

بیایید روز معلم را نه به یک روز “نمادین” بلکه  به نقطه آغازی برای “همصدایی و اقدام جمعی” تبدیل کنیم

صندوق ذخیره باید تحت مدیریت و نظارت اعضا باشد/نظارت حراستی و امنیتی و اطلاعاتی مغایر با اساسنامه است

راند دوم در رم

راند اول دیپلماسی

متن کامل سخنان خاتمی در دیدار با منتخبین کنگره سازمان معلمان ایران

  • ورود به سایت
  • عضویت
دوشنبه اردیبهشت ۲۲, ۱۴۰۴
  • صفحه اصلی
  • اخبار
    • اخبار استانها
  • سازمان
    • واحدهای ده گانه
      • واحد مالی پشتیبانی
      • واحد آموزش
      • واحد اجتماعی
      • واحد پژوهش ونوآوری
      • واحد توسعه و تشکیلات
      • واحد جوانان و دانشجویی
      • واحد حقوقی
      • واحد رسانه وارتباطات
      • واحد طرح وبرنامه
      • واحد سیاسی
    • اساسنامه و مرام‌نامه
    • جلسات شورای مرکزی
    • اطلاعیه‌های سازمان
    • بیانیه‌ها
    • معرفی اعضای ارکان سازمان
    • فرم عضویت در سازمان
  • گفتگو
  • گزارش
  • یادداشت
  • دیدگاه
  • تشکل ها
  • گالری
    • گالری تصاویر
    • گالری فیلم
  • انتخاب سردبیر
  • باشگاه معلمان
  • پیشخوان روزنامه ها
 ترور ناکام پهلوی دوم
گزارش

ترور ناکام پهلوی دوم

بهمن ۱۸, ۱۴۰۰ 359 0نظر
image_pdfimage_print

تحلیل دلایل، بازیگران و تبعات ترور مشکوک و ناکام پهلوی دوم در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷

گوشه نیمه‌تاریک تاریخ معاصر

محسن محمدی

معمایی است چندمجهولی و همچنان لاینحل مانده، تروری که ۷۳ سال پیش و در ورودی دانشکده حقوق دانشگاه تهران اتفاق افتاد؛ سوءقصد ناکام به جان محمدرضاشاه پهلوی توسط ناصر فخرآرایی. فخرآرایی ماجراجو و آسمان‌جُل به شاه جوان پنج گلوله شلیک کرد، همه هم به سمت سر و صورت او که البته هیچ‌کدام به هدف نخورد و گلوله ششم نیز که در لوله کلت کمری گیر کرد. ضارب به‌رغم تاکید شاه مبنی بر زنده دستگیر شدنش، توسط اطرافیان و گارد محافظ او کشته شد تا همه رازهای سر به مُهر را با خود به گور ببرد. با وجود گذشت بیش از هفته ۷ دهه از ترور محمدرضاشاه پهلوی در ۱۵ بهمن سال ۱۳۲۷ همچنان نمی‌توان به قطعیت درباره اشخاص، احزاب، جریان‌های سیاسی و حتی کشورهای ذی‌نفع در پشت پرده این اتفاق سخن گفت. با این حال، نتایج و تبعات این ترور کاملا به شکل واضح و غیرقابل انکار در تاریخ ثبت شده است؛ آغاز فرآیندی که به شکل‌گیری یک دیکتاتوری و نظام بسته سیاسی منجر شد. شاه جوان که پس از آزاد شدن آذربایجان و بر اثر پروگاندای رسانه‌ای حکومتی شکل گرفته حول آن، کمی از دستپاچگی و قلت اعتماد به نفس سال‌های اولیه سلطنتش فاصله گرفته بود، این ترور ناکام را مستمسک قرار داد و مخالفان و منتقدانش را دستگیر، زندانی و تبعید کرد و به این ترتیب، پایه‌های دیکتاتوری‌اش را بنا نهاد. به تعبیر دقیق‌تر، دور دوم سلطنت محمدرضاشاه پهلوی نه از ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ که از ۱۵ بهمن سال ۱۳۲۷ آغاز شد. شاه بعدها جان سالم به ‌در بردنش از این ترور را مرهون تفضلات خاص الهی دانست و نه لرزش دستان ناصر فخرآرایی به هر دلیل، حتی بر اثر استعمال مشروبات الکلی پیش از عزیمت به دانشگاه تهران، یحتمل برای کاهش استرس و فشار و هیجانات عصبی. پس از قتل فخرآرایی و در کالبدشکافی، در معده او مقدار قابل توجهی آبجوی مخلوط با کالباس وجود داشت.
فخرآرایی که بود؟
ناصر فخرآرایی از کودکی سری پرشور و روحیه ناآرامی داشت و البته بدنی ورزیده که او را نزد دوستانش به «ناصر فنر» شهره کرده بود. فخرآرایی از نعمت داشتن خانواده به معنای واقعی کلمه‌اش محروم بود و به دشواری توانست تصدیق پایان دوره ابتدایی‌اش را بگیرد. پس از پایان خدمت سربازی به کارهای مختلفی مشغول شد و البته ابایی هم از ارتکاب اعمال خلاف اخلاق و قانون نداشت. فخرآرایی پس از مدتی شاگردی در «گراورسازی ایران چاپ» با دوستانش شریک و گراورسازی خودش را در خیابان لاله‌زار راه‌اندازی کرد. با این حال، چرخ روزگار بر وفق مرادش نمی‌چرخید و دخل و خرجش به هم نمی‌خواند. این فشارهای اقتصادی و تنگناهای معیشتی، جوان عاصی را عاصی‌تر کرد. فخرآرایی هیچگاه عضو رسمی حزب توده نبود اما در اتحادیه کارگران وابسته به این حزب فعالیت داشت که البته پس از ماجرای آذربایجان و فرقه دموکرات، با این اتحادیه قطع رابطه کرده بود. او تنها راه‌حل مشکلات جامعه و نجات کشور را حذف فیزیکی و حتی قتل‌‌عام مدیران و مسوولان و در راس همه، شاه می‌پنداشت و این باور خود را بی‌پروا در جمع‌های دوستانه به زبان می‌آورد. عبدالله ارگانی، بچه محل و دوست دوران کودکی فخرآرایی وقتی اشتیاق و تب و تابش را برای کشتن شاه مشاهده کرد، از احوالات دوست خود با نورالدین کیانوری، عضو کمیته مرکزی حزب توده سخن گفت. کیانوری به ارگانی توصیه کرد که فخرآرایی را جدی بگیرد. ارگانی باقی ماجرا را این‌گونه تعریف می‌کند: «بعد از مذاکره با کیانوری من کار را جدی گرفتم و از ناصر سوال کردم آیا تو واقعا قصد داری دست به چنین کاری بزنی؟ گفت دقیقا. به اتفاق، نزد مردی که در خیابان ری نزدیک سرچشمه مغازه تعمیر اسلحه داشت رفتیم… پس از چندبار رفت‌وآمد و چانه‌زدن‌های بسیار، ناصر یک اسلحه بلژیکی را انتخاب کرد و من ۲۰۰ تومان به صاحب مغازه پرداختم.» (۱) 
انگشت اتهام شاه به سوی همه 
شاه جوان که با یک خودشانسی محض و بر اثر لرزش دستان فخرآرایی و شاید هم در ماجرایی خودطراحی کرده، با چند جراحت کوچک و سطحی از ترور جان سالم به ‌در برده بود، همه را در مظان اتهام قرار داد. او بعدها و در کتاب «پاسخ به تاریخ» نوشت: «بعد از شلیک گلوله پنجم ضارب دیگر نتوانست از هفت‌تیر خود استفاده کند و به ضرب گلوله از پای درآمد. شاید هم گروهی مایل نبودند که وی سخن بگوید و اسراری که می‌دانست فاش کند. تحقیقات بعدی نشان داد که فخرآرایی با اعضای گروه‌های محافظه‌کار افراطی به اصطلاح مذهبی دوستی داشته و رفیقه وی نیز دختر باغبان سفارت انگلیس بوده است. همچنین در بازرسی محل سکونتش اوراق زیادی متعلق به حزب توده کشف شد.» (۲)  به این ترتیب، محمدرضاشاه پهلوی انگشت اتهام خود را هم‌زمان به سوی حزب توده، آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی، سپهبد حاجعلی رزم‌آرا و حتی دولت‌های انگلیس و شوروی گرفت و پروژه برخورد و سرکوب مخالفان و منتقدان خویش را آغاز کرد. در اینجا می‌توان با استناد به مدارک و شواهد تاریخی، صحت و سقم ادعای پهلوی دوم را درباره متهمان این ترور بررسی کرد و به نتیجه به نسبت مستدل و درستی رسید. در پیوند با این هدف و در اوان کار، طرح یک پرسش ضروری به نظر می‌رسد؛ هریک از متهمان این پرونده آیا انگیزه کافی برای ترور شاه داشته‌اند و اصولا چه نفعی از حذف فیزیکی او می‌برده‌اند؟
آیت‌الله کاشانی  و هوادارانش
پس از قتل ناصر فخرآرایی در جیب کت او کارت خبرنگاری روزنامه «پرچم اسلام» یافت شد. پرچم اسلام روزنامه گمنام و کم‌تیراژی به مدیریت عبدالکریم فقیهی شیرازی بود که تعلق خاطر به آیت‌الله کاشانی و تفکراتش داشت. اصولا فخرآرایی با پوشش خبرنگار- عکاس این روزنامه توانسته بود به محوطه داخلی دانشگاه تهران راه پیدا کند و تفنگش را هم در محفظه دوربین مخفی کرده بود. نورالدین کیانوری، دبیر اول وقت حزب توده پس از انقلاب، در خاطراتش فقیهی شیرازی را داماد آیت‌الله کاشانی معرفی می‌کند که سندیت و صحت ندارد. درباره این مطلب که فخرآرایی چگونه به کارت خبرنگاری روزنامه پرچم اسلام دست پیدا کرده بود هم اقوال متفاوتی وجود دارد. بر مبنای قولی، رکن دوم ستاد ارتش همان صبح روز ۱۵ بهمن یک کارت خبرنگاری- عکاسی را به اسم ناصر فخرآرایی از فقیهی شیرازی، مدیرمسوول روزنامه گرفته بود. روی تصویر کارت فخرآرایی که بعدها در جراید به نمایش گذاشته شد هم ۱۵ بهمن به عنوان تاریخ صدور آمده است. با این حال، کسانی مانند عبدالله ارگانی این اتهام را رد می‌کند و آن را توطئه‌ای برای متهم کردن رزم‌آرا می‌داند. ارگانی می‌گوید: «آن کارت جعلی است، زیرا مخالفین رزم‌آرا در ارتش کم نبودند و همان مخالفین رزم‌آرا دست به چنین کاری زدند. جاعلین آنقدر شعور نداشتند که تاریخ صدور کارت را روز جمعه که تعطیل عمومی است، ذکر نکنند.» (۳) 
ارگانی معتقد است شغل ناصر فخرآرایی گراورسازی برای روزنامه‌ها بوده و با مسوولان روزنامه‌هایی که گراور سفارش می‌داده‌اند، آشنایی داشته و به همین خاطر، سه سال پیش از واقعه ۱۵ بهمن کارت خبرنگاری- عکاسی را از فقیهی شیرازی، صاحب امتیاز و مدیر روزنامه پرچم اسلام گرفته بوده و به وسیله آن کارت به خیلی از جاها می‌رفته است. 
مخلص کلام، هیچ سند و دلیل متقنی درباره ارتباط آیت‌الله کاشانی و هوادارانش با ترور شاه در دانشگاه تهران وجود ندارد.
آیا پای رزم‌آرا در میان بود؟!
همان ادعا درباره تهیه کارت خبرنگاری برای فخرآرایی توسط رکن دوم ارتش، پای سپهبد حاجعلی رزم‌آرا فرمانده ستاد مشترک ارتش را به ماجرای ترور شاه باز می‌کند. بودند کسانی که می‌پنداشتند ناصر فخرآرایی توسط رزم‌آرا و هوادارانش اجیر شده بود تا با حذف شاه، راه را برای برقراری حکومت نظامی و در ادامه‌اش، یک جمهوری فردمحور هموار کند. عدم حضور رزم‌آرا در کنار شاه در روز ۱۵ بهمن درحالی‌که سپهبد مرتضی یزدان‌پناه (وزیر جنگ) و سرتیپ محمدعلی صفاری (رییس شهربانی) او را همراهی می‌کردند، این شائبه را پررنگ‌تر می‌نمود. چنین ادعایی را نمی‌توان خیلی جدی گرفت، چرا که رزم‌آرا در آن‌زمان آنقدر قدرت و نفوذ در میان نظامیان داشت که به راحتی بتواند علیه شاه خام و جوان حتی دست به کودتا بزند و قدرت را قبضه کند. جالب آنکه، رزم‌آرا پیشنهادات مکرر و چندباره افراد و گروه‌های سیاسی از جمله حزب توده را برای کودتا علیه شاه رد کرده بود و بعدها به نخست‌وزیری رضایت داد. از سوی دیگر، رزم‌آرا پیش از نخست‌وزیری، تقریبا در هیچ برنامه و بازدید رسمی‌ای شرکت نمی‌کرد و اغلب اوقات خود را به کار و مطالعه اختصاص می‌داد و یک پرسش خیلی مهم؛ اگر فخرآرایی عامل رزم‌آرا بود و اجیر شده برای ترور، چرا هیچ‌یک از گلوله‌ها به شاه اصابت نکرد، آن‌هم از فاصله خیلی نزدیک؟! اما در هر صورت، چه رزم‌آرا در ترور نقش داشت و چه نداشت، حس سوءظن شاه به او تشدید شد و البته بعدها تاوانش را پس داد.
نقش مرموز حزب توده
درباره نقش و ارتباط حزب توده با ترور شاه در ۱۵ بهمن سال ۱۳۲۷ باید با احتیاط نظر داد و دست به عصا جمع‌بندی کرد. به نظر می‌رسد ارتباط فخرآرایی از طریق ارگانی با حزب توده، بیشتر در مواجهه با شخص نورالدین کیانوری بوده تا مرکزیت و بدنه حزب. پس از وقوع ترور، اکثریت قریب به اتفاق اعضای کمیته مرکزی حزب توده از این واقعه اظهار بی‌اطلاعی کرده و خود را مبرا از دخالت در آن دانستند. برای مثال، رضا رادمنش دبیر اول کمیته مرکزی با قاطعیت گفته بود که این کار با هزار من سریش هم به ما نمی‌چسبد. یا فریدون کشاورز، دیگر عضو کمیته مرکزی حزب ضمن تبرئه خود و دیگر اعضا از مشارکت یا حتی اطلاع از ترور شاه، کیانوری را به عمل خودسرانه در ارتباط‌گیری با فخرآرایی و تشویق او به کشتن شاه متهم می‌کرد. عبدالله ارگانی در خاطراتش صراحتا اعلام می‌کند که طرح ترور شاه توسط فخرآرایی را با کیانوری در میان گذاشته بوده و او ۲۰ روز بعد اعلام کرده که موضوع را با اعضای کمیته مرکزی مطرح نموده اما در نهایت، پاسخ سریع و روشنی نداده است. ارگانی برای اطمینان خاطر دوباره از کیانوری پرسیده است پس شما موافقید؟ و کیانوری جواب داده که به ما مربوط نیست، هر کاری دل‌تان خواست بکنید. کشاورز البته همچنان بر خودسری و تک‌روی کیانوری تاکید داشت و حتی درخواست او چهار ماه قبل از ۱۵ بهمن برای تامین پول و امکانات و پیش‌بینی شروع زندگی مخفی در آینده‌ای نزدیک را برخاسته از اطلاع و طراحی نقشه ترور توسط کیانوری ارزیابی می‌کرد. کشاورز اصرار کیانوری مبنی بر برگزاری مراسم سالمرگ تقی ارانی در ۱۵ بهمن به جای ۱۴ بهمن (که روز دقیق مرگ پدر معنوی چپ‌گرایان ایرانی است) و ترک مراسم و بازگشت از امامزاده عبدالله کرج به تهران به بهانه آوردن دوربین را از جمله دیگر نشانه‌های وقوف و مشارکت کیانوری در ترور شاه بر‌می‌شمرد. کشاورز حتی کیانوری را به داشتن ارتباط پنهانی با رزم‌آرا هم متهم می‌کرد و بعید نمی‌دانست ترور شاه نقشه مشترک آنها باشد.  کیانوری البته زیر بار هیچ‌یک از اتهامات نمی‌رود و در کتاب خاطراتش تاکید می‌کند ماجرای ترور را با کمیته مرکزی حزب توده در میان گذاشته و رادمنش، دبیر اول وقت کمیته مرکزی با عبارت «حزب ما به‌طور کلی با ترور مخالف است و ما ترور را وسیله‌ای برای پیشبرد انقلابی نمی‌دانیم، ولی اگر کسی می‌خواهد شاه را بکشد ما که نمی‌توانیم برویم به شاه اطلاع بدهیم» موافقت ضمنی خود را اعلام کرده است. کیانوری حتی ادعا می‌کند ۱۰ سال بعد و در پلنوم چهارم حزب توده در مسکو که اعضای کمیته مرکزی به تک‌روی متهمش کرده‌اند، احسان طبری در دفاع از او سخن گفته و تاکید کرده که افراد دیگری هم در کمیته مرکزی در جریان ترور شاه بوده‌اند. کیانوری می‌گوید: «من در پلنوم چهارم دو جریان را برای تبرئه خودم بازگو کردم. یکی گفت‌وگو با دکتر رادمنش و دکتر کشاورز و احسان طبری در بالکن ساختمان دفتر روزنامه مردم و دیگری گفته ارگانی به بقراطی که من از جریان پانزدهم بهمن اطلاع نداشته‌ام. رادمنش و کشاورز انکار کردند و گفتند چیزی به یاد ندارند ولی طبری آمد و از من دفاع و عینا جریان را بازگو کرد.» (۴)  بماند که احسان طبری در کتاب خود «کژراهه» بر ادعای کیانوری صحه نمی‌گذارد و موضوع را این‌گونه تشریح می‌کند: «در آن ایام نقشه تیراندازی به شاه از طرف محافلی در ایران تعقیب می‌شد. چنان‌که افشائات پلنوم چهارم، ۱۰ سال بعد (سال ۱۳۳۶ در مسکو) روشن کرد کیانوری با وساطت ارگانی با ناصر فخرآرایی نیت اجرای تیراندازی به شاه را دارد… اینکه در میان رهبری حزب عناصری از این اقدام باخبر بودند امری است محتمل ولی برای من کیفیت جریان روشن نیست.» (۵) 
شاه، برنده اصلی ترور
هر چهره و شخصیتی که در پس پرده ترور ناکام شاه قرار داشت و بازیگران پشت صحنه‌اش هر حزب و گروهی که بودند، برنده این بازی شخص محمدرضاشاه بود. برای شاه جوان که به دنبال بهانه‌ای برای سرکوب مخالفان و منتقدانش و گرفتن سررشته همه امور در دست بود، این ترور حکم همان فرصت طلایی را داشت. پس از ترور، حکومت نظامی به ریاست سرلشکر احمد خسروانی اعلام شد. حزب توده را غیرقانونی اعلام کردند و فرآیند دستگیری رهبران و اعضایش آغاز شد. کلوب حزب به تسخیر نظامیان درآمد و اموالش مصادره شد. البته دو سال بعد و در ۲۴ آذر سال ۱۳۲۹، ۱۰ نفر از رهبران حزب موفق به فرار از زندان شدند و به شوروی گریختند. عبدالله ارگانی هم به اتهام مشارکت و همکاری با ناصر فخرآرایی دستگیر و در دادگاه بدوی به اعدام و سپس به حبس ابد محکوم شد. آیت‌الله کاشانی به بهانه پیدا شدن کارت خبرنگاری روزنامه پرچم اسلام در جیب ناصر فخرآرایی دستگیر، زندانی و سپس به لبنان تبعید شد. امتیاز پرچم اسلام هم باطل و روزنامه به محاق رفت. مجلس موسسان تشکیل شد و اختیارات شاه افزایش یافت. حتی اختیار انحلال مجلس شورای ملی را با شروطی به او واگذار کردند. همان آزادی‌ها و دستاوردهای سیاسی و اجتماعی‌ای که به یمن سرنگونی حکومت رضاخانی و بر سر کار آمدن شاهی جوان و خجول، در کشور پدید آمده بود هم در چنگال دیکتاتوری به باد یغما رفت. پهلوی دوم البته در آن زمان زورش به رزم‌آرا نمی‌رسید تا بتواند او را حذف کند. رزم‌آرا یک‌سال بعد به نخست‌وزیری رسید و البته سال بعدترش، ترور شد تا شاه جوان یکی از بزرگ‌ترین رقبا و موانع بر سر راه دیکتاتوری مطلق‌العنانش را کنار رفته ببیند. هرچه بود، ترور ناکام و مشکوک ۱۵ بهمن سال ۱۳۲۷ محملی شد برای حذف منتقدان و خاموش کردن صداهای مخالف و نقطه شروعی برای دیکتاتوری محمدرضاشاه پهلوی.
یک ترور همچنان مشکوک
۷۳ سال از ترور پهلوی دوم در دانشگاه تهران می‌گذرد و همچنان ابهام درباره آن فراوان است. هرچند طی دهه‌های گذشته، بعضی از افراد دست‌اندرکار، ذی‌ربط و حتی مورد اتهام در رابطه با این واقعه، کوشیده‌اند تا با ارایه توضیحاتی، گره از این معادله مجهول تاریخی باز کنند اما از آنجا که بیشتر این واکنش‌ها حالت تدافعی داشته و سویه شخصی به خود گرفته است، تاثیر چندانی در تاباندن نور حقیقت بر این گوشه نیمه تاریک تاریخ معاصر نداشته. همچنان سوالات فراوانی درباره این ترور ناکام و مسببان و عواملش مطرح است که تاریخ به آنها پاسخ نداده. چرا هیچ‌یک از پنج گلوله‌ای که فخرآرایی از نزدیک به شاه شلیک نمود، به‌طور موثری به او اصابت نکرد؟! قضا را ببین، فخرآرایی با توجه به شایعه‌ای که در کار بود در رابطه با استفاده شاه از لباس ضدگلوله در زیر پوشش اصلی‌اش، تمام تیرهایش را به سمت صورت و سر پهلوی دوم شلیک کرد. از سوی دیگر، چرا اطرافیان شاه به‌رغم اصرار و توصیه او، فخرآرایی را درجا کشتند؟ چرا آن‌گونه که حسین مکی در مقاله‌ای که به تاریخ ۱۵ بهمن سال ۱۳۳۱ در مجله خواندنی‌ها نوشته و از زبان یکی از نمایندگان مجلس که زمان سوءقصد به جان شاه در دانشگاه حضور داشته نقل کرده است، به محض اینکه اولین گلوله محافظان شاه به طرف فخرآرایی شلیک می‌شود، دست‌هایش را به علامت تسلیم بالا می‌برد و می‌گوید اینکه دیگر قرار نبود؟! آیا واقعا رزم‌آرا در ترور شاه نقش داشت؟ آیا دولت انگلیس می‌خواست با ترور محمدرضاشاه زمینه را برای ظهور و سلطنت فرد مستبدتر و مقتدرتری از خاندان پهلوی از جمله برادر کوچکش علیرضا یا حتی شخصی خارج از خانواده سلطنت مانند رزم‌آرا فراهم کند؟ و آیا امکان دارد خود شاه جوان این ترور ابتر را طراحی کرده باشد تا ضمن مظلوم‌نمایی و ابتیاع یک چهره موجه برای خود، بسترها و پیش‌مقدمات لازم را برای حذف و سرکوب مخالفان و منتقدانش مهیا سازد؟ اتفاقا این احتمال آخر چندان هم دور از ذهن نمی‌رسد. واقعا این پرسش مطرح است که چرا تیرهای شلیک‌شده از سوی فخرآرایی که در چند متری شاه قرار داشت به‌طور موثر به او اصابت نکرد و چرا محافظان شاه جوان تا گلوله‌های فخرآرایی تمام نشد، واکنشی نشان ندادند و مداخله نکردند؟!
پی‌نوشت‌ها: 
۱. پنج گلوله برای شاه (گفت‌وگو با عبدالله ارگانی). محمد تربتی سنجابی. انتشارات خجسته. چ ۱. ص ۸۸.
۲. پاسخ به تاریخ. محمدرضا پهلوی. نشر البرز. چ۱۰. ص ۵۵.
۳. پنج گلوله برای شاه. ص ۸۹. 
۴. خاطراتی از سازمان افسران حزب توده ایران (گفت‌وگو با مرتضی زربخت). حمید احمدی. نشر ققنوس. چ ۳. ص ۲۹۳.
۵. کژراهه. احسان طبری. انتشارات امیرکبیر. چ ۱. صص ۸۴ و ۱۶۰.


رزم‌آرا پــــیــش از نخست‌وزیری، تقریبا در هیچ برنامه و بازدید رسمی‌ای شرکت نمی‌کرد و اغلب اوقات خود را به کار و مطالعه اختصاص می‌داد و یک پرسش خیلی مهم؛ اگر فخرآرایی عامل رزم‌آرا بود و اجیر شده برای ترور، چرا هیچ‌یک از گلوله‌ها به شاه اصابت نکرد، آن‌هم از فاصله خیلی نزدیک؟!

عبدالله ارگانی در خاطراتش صراحتا اعلام می‌کند که طرح ترور شاه توسط فخرآرایی را با کیانوری در میان گذاشته بوده و او ۲۰ روز بعد اعلام کرده که موضوع را با اعضای کمیته مرکزی مطرح نموده اما در نهایت، پاسخ سریع و روشنی نداده است 

منبع:روزنامه اعتماد 18 بهمن 1400 خورشیدی

مطلب قبلی
مطلب بعدی

ارسال دیدگاه Cancel reply

You must be logged in to post a comment.

دسته بندیهای مطالب
  • اخبار 637
  • اخبار استانها 19
  • اساسنامه - مرامنامه 4
  • اطلاعیه‌های سازمان 3
  • انتخاب سردبیر 423
  • اندیشه 152
  • بیانیه‌ها 32
  • پیشخوان روزنامه ها 1
  • تجربه معلمی 25
  • تشکل ها 9
  • تعلیم و تربیت 10
  • جلسات شورای مرکزی 2
  • دسته‌بندی نشده 485
  • دیدگاه 1001
  • سازمان 22
  • کتاب 10
  • گزارش 322
  • گفتگو 315
  • معرفی اعضای ارکان سازمان 9
  • واحد آموزش 1
  • واحد اجتماعی 1
  • واحد توسعه و تشکیلات 2
  • واحد رسانه وارتباطات 2
  • واحد سیاسی 1
  • یادداشت 232

آخرین مطالب

Manfaat Vitamin C untuk Mencerahkan Kulit

اردیبهشت ۲۲, ۱۴۰۴

Mengenali Tenaga Kerja Lokal: Peranan, Hak, dan Rintangan di Zaman

اردیبهشت ۲۲, ۱۴۰۴

Panduan Memilih Layanan [Jenis Layanan] di HomerHighPels.com

اردیبهشت ۲۱, ۱۴۰۴

Maxwin dalam Game Slot Gacor: Bagaimana Meraih Kemenangan Maksimal?

اردیبهشت ۲۱, ۱۴۰۴


سازمان معلمان ایران سازمان معلمان ایران

دسته بندیها

اخبار
اخبار استانها
سازمان
گفتگو
گزارش
یادداشت
دیدگاه
تشکل ها
انتخاب سردبیر
باشگاه معلمان
پیشخوان روزنامه ها

دسترسی ها

وزارت آموزش و پرورش
شورای عالی انقلاب فرهنگی
مجلس شورای اسلامی
پایگاه اطلاع رسانی دولت
انجمن اسلامی معلمان ایران
کانون صنفی معلمان ایران
مجمع فرهنگیان ایران اسلامی

شبکه های اجتماعی

© Copyright 2025. All rights reserved.