مطالب

Mostbet ilə 24/7 müştəri dəstəyi xidmətləri və əlaqə imkanları

Les avantages des bonus sans mise pour attirer les nouveaux joueurs en ligne

حمایت سخنگوی سازمان معلمان ایران از بیانیه کانون صنفی معلمان

بیایید روز معلم را نه به یک روز “نمادین” بلکه  به نقطه آغازی برای “همصدایی و اقدام جمعی” تبدیل کنیم

Explorer les types de jeux d’argent disponibles dans les casinos en ligne

  • ورود به سایت
  • عضویت
جمعه آذر ۱۴, ۱۴۰۴
  • صفحه اصلی
  • اخبار
    • اخبار استانها
  • سازمان
    • واحدهای ده گانه
      • واحد مالی پشتیبانی
      • واحد آموزش
      • واحد اجتماعی
      • واحد پژوهش ونوآوری
      • واحد توسعه و تشکیلات
      • واحد جوانان و دانشجویی
      • واحد حقوقی
      • واحد رسانه وارتباطات
      • واحد طرح وبرنامه
      • واحد سیاسی
    • اساسنامه و مرام‌نامه
    • جلسات شورای مرکزی
    • اطلاعیه‌های سازمان
    • بیانیه‌ها
    • معرفی اعضای ارکان سازمان
    • فرم عضویت در سازمان
  • گفتگو
  • گزارش
  • یادداشت
  • دیدگاه
  • تشکل ها
  • گالری
    • گالری تصاویر
    • گالری فیلم
  • انتخاب سردبیر
  • باشگاه معلمان
  • پیشخوان روزنامه ها
تجربه معلمی

به اولین کس سلام کرد

شهریور ۴, ۱۴۰۰ 522 0نظر
image_pdfimage_print

جمال میرصادقی

 استاد سوال‌ها را داده بود و توی سالن قدم می‌زد. خوشحال شده بود که جواب‌شان را می‌داند. شب تا دیروقت بیدار مانده بود و موضوع‌ها را خلاصه کرده و با خود آورده بود که پیش از امتحان نگاهی به آن بیندازد.
داشت تند تند می‌نوشت، دستی پیش آمد، خلاصه را از جیب او بیرون کشید.
«متقلب، پاشو برو بیرون.»
«من… من…»
داد استاد بلند شد.
«بندازینش بیرون.»
ممتحن‌ها به طرف او آمدند.
«من…تقلب… نمی‌کردم…»
جلسه به هم ریخت. صدایش می‌لرزید.
«من… من…»
توی سالن راه افتاد، از این سر به آن سر. دست‌هایش را تکان داد و با قدم‌های بلند از سالن بیرون رفت. نگاه کرد. همه داشتند به او نگاه می‌کردند. گیج و منگ شده بود. تو سرش انگار مورچه‌هایی راه افتاده بودند. بلند شد و از سالن و دانشکده بیرون آمد. حالش را نمی‌فهمید. توی خیابان راه افتاد، روی سکویی نشست. ماشین‌ها می‌آمدند و می‌رفتند و زن‌ها و مرد‌ها می‌آمدند و می‌گذشتند. بلند شد. ماشینی گرفت و به خانه آمد. داغان بود. شب تا دیروقت بیدار مانده بود و درس‌ها را دوره کرده بود.
سرش می‌گشت. استاد با هرکس لج بیفتد، کار او ساخته بود. باید بلند می‌شد و از سالن بیرون می‌آمد و او را عصبانی نمی‌کرد. سابقه نداشت درس را نیمه‌کاره بگذارد و سالن را ترک کند. اگر با او لج بیفتد، آن‌قدر نگاهش می‌دارد که ترک رشته بکند. سال آخرش بود، اگر به او نمره نمی‌داد، اگر نگاهش می‌داشت، چه خاکی به سرش می‌ریخت؟ توی دانشکده همه از او می‌ترسیدند. دانشکده بود و او، جزو هیات رییسه دانشگاه بود.  هوا تاریک شده بود. خوابش نمی‌برد. بلند شد و جلو پنجره نشست. آسمان پرستاره بود. مرغی از دور ناله می‌زد. چراغ‌ها خاموش بود. نور افتاده بود توی استخر باغ روبه‌رو. ش ه ه ه ل پ پ پ… گربه ماهی را گرفت.
گور پدرش، اگر به من نمره ندهد، ترک رشته می‌کنم و زبان می‌خوانم. از اولش هم خواسته بود زبان بخواند و دوستی گفته بود زبان را می‌توان خود آدم بخواند، ادبیات بخوان، شعورت را می‌برد بالا و نگاهت را عوض می‌کند.
جلو همه تحقیرش کرده بود. چرا جزجزش در آمده بود، خودش را پیش بچه‌ها کوچک کرده بود. یکی، دوتا از بچه‌ها که از کنار او گذشته بودند، گفته بودند:
«زاری نداشت، بلند می‌شدی می‌اومدی بیرون، شهریور دوباره امتحان می‌دادی.»
کنفت شده بود، خار شده بود. احساس بدی داشت. از خودش بدش می‌آمد..
«زاری نداشت، بلند می‌شدی می‌اومدی بیرون، شهریور دوباره امتحان می‌دادی.»
روز امتحان شفاهی راه افتاد و رفت دانشکده. بچه‌ها جلو اتاق جمع شده بودند و از هرکی از اتاق بیرون می‌آمد، سوال‌هایی که استاد از او کرده بود، می‌پرسیدند. شانه بالا انداخت. آمده بود بگوید نمی‌خواست تقلب کند و از اتاق بیرون بیاید. چرا بماند و استاد او را از اتاق بیرون کند. به بچه‌ها گفته بود که می‌خواهد حرف‌هایش را بزند و بیرون بیاید.
سال گذشته استاد دو نفر را بیرون انداخته بود. سر کلاسش نیامده بودند، او که از درس‌های دیگر زده بود و مرتب سر کلاسش حاضر شده بود، چرا خواسته بود او را از سالن بیرون اندازد؟
استاد پشت میزش بالای اتاق نشسته بود. هنوز دهانش را باز نکرده بود، خنده استاد بلند شد.
«به به آقای متقلب…»
دهانش باز شد.
«من… من… تقلب نمی…»
صدای استاد بلند شد.
«بگیر بشین.»
با قدم‌های لرزان رفت و روی صندلی، پایین جلو استاد نشست. سراپا می‌لرزید و به سوال‌های استاد جواب می‌داد و هربار صدای استاد بلند می‌شد.
«بی‌ربط می‌گی، نخوانده‌ای. »
صدایش توی گوش‌های او زنگ می‌زد. بیرون که آمد، گیج و منگ بود. به طرف در سالن رفت. سینه به سینه یکی از ممتحن‌های روز امتحان شد.
«امتحانت رو دادی، چی شده؟»
«چه می‌دونم، رفته بودم بگم اون روز من تقلب نمی‌کردم و بیام بیرون، گفت بشین و هرچه گفتم، گفت بی‌ربط می‌گم.»
ممتحن خندید.
«برو قبولی، اگه می‌خواست بهت نمره نده، سر امتحان راهت نمی‌داد.»
روزی که نمره‌ها را به تابلو زده بودند، بچه‌ها جلو تابلو جمع شده بودند. نگاهش گشت، شاگرد اول‌شان چهارده گرفته بود و او سیزده، و پنج ـ شش تا یازده ـ دوازده، ده، ده، ده. خیلی‌ها نمره نیاورده بودند.
با حالی از سالن بیرون آمد، با حالی. آفتاب گرم و بهاری بود. نسیم به صورتش بوسه می‌زد.. به اولین کسی که از جلو او گذشت، سلام کرد.

منبع: روزنامه اعتماد 4 شهریور 1400 خورشیدی

مطلب قبلی
مطلب بعدی

ارسال دیدگاه Cancel reply

You must be logged in to post a comment.

دسته بندیهای مطالب
  • اخبار 638
  • اخبار استانها 19
  • اساسنامه - مرامنامه 4
  • اطلاعیه‌های سازمان 4
  • انتخاب سردبیر 426
  • اندیشه 152
  • بیانیه‌ها 33
  • پیشخوان روزنامه ها 1
  • تجربه معلمی 25
  • تشکل ها 9
  • تعلیم و تربیت 12
  • جلسات شورای مرکزی 2
  • دسته‌بندی نشده 129103
  • دیدگاه 1003
  • سازمان 23
  • سازمان 1
  • کتاب 10
  • گزارش 326
  • گفتگو 316
  • معرفی اعضای ارکان سازمان 9
  • واحد آموزش 1
  • واحد اجتماعی 1
  • واحد توسعه و تشکیلات 2
  • واحد رسانه وارتباطات 2
  • واحد سیاسی 1
  • واحدهای سازمان معلمان 1
  • یادداشت 235

آخرین مطالب

Plenty O’Fortune Slot Play this Playtech Casino Game Erreichbar

آذر ۱۴, ۱۴۰۴

Mirax Casino: 40 Freispiele bloß Einzahlungsbonus Kasino Maklercourtage Bloß Einzahlung

آذر ۱۴, ۱۴۰۴

Traktandum Playtech Spielsaal Verzeichnis! Playtech Boni bloß Einzahlung

آذر ۱۴, ۱۴۰۴

Bonuscodes: Sportwetten Bonus, Wettbonus, Kasino Angebote & Gutscheine

آذر ۱۴, ۱۴۰۴


سازمان معلمان ایران سازمان معلمان ایران

دسته بندیها

اخبار
اخبار استانها
سازمان
گفتگو
گزارش
یادداشت
دیدگاه
تشکل ها
انتخاب سردبیر
باشگاه معلمان
پیشخوان روزنامه ها

دسترسی ها

وزارت آموزش و پرورش
شورای عالی انقلاب فرهنگی
مجلس شورای اسلامی
پایگاه اطلاع رسانی دولت
انجمن اسلامی معلمان ایران
کانون صنفی معلمان ایران
مجمع فرهنگیان ایران اسلامی

شبکه های اجتماعی

© Copyright 2025. All rights reserved.