دهه هشتادي ها نوک کوه يخ جامعه ايران را نشان دادند
در نشست کارشناسي کميسيون اجتماعي حزب اتحاد ملی مطرح شد
دهه هشتادي ها نوک کوه يخ جامعه ايران را نشان دادند!
اگر با اين نسل به عنوان يک خطر امنيتي برخورد شود طبيعتا به مدرنيته ي دوم نخواهيم رفت و خشونت در جامعه به شکل هاي جديد باز توليد ميشود. اما اگر برخورد درست باشد مي توان از ميل آنها به خود ابرازي استفاده کرد و از ثمره هاي مهم فرديت مثل خلاقيت و دانش و توليد فرهنگي استفاده کرد. به ويژه فرديت اجتماعي به معناي گيدنزي و دورکهايمي کلمه براي زيست اجتماعي خيلي مفيد است. شرايط اجتماي بسيار پيچيده است و پيش بيني به بازيگرها وابسته است
نشست علمي-کارشناسي “نوجوان دهه هشتاد” يا بررسي اجتماع دبيرستاني ها در مرکز خريد کوروش تهران، با حضور دکتر محمدامين قانعي راد، جامعه شناس و استاد دانشگاه به همت کميسيون اجتماعي حزب اتحاد ملت ايران اسلامي روز گذشته در دفتر مرکزي حزب برگزار شد. در اين نشست تهديدات و توانايي هاي نسل دهه هشتاد مورد بحث و بررسي قرار گرفت .
نشست کارشناسي “نوجوان و دهه هشتاد” با حضور دکتر قانعي راد، در تاريخ نهم تير ماه ???? از سوي کميسون اجتماعي در محل حزب اتحاد ملت برگزار شد. ابتدا ابوالفضل حاجي زادگان، گزارشي چند دقيقه اي در مورد وضعيت بيکاري ارائه داد. اين گزارش حاصل تحليل ثانويهي نتايج منتشر شده توسط مرکز آمار بود. ارائهي اين گزارش با توصيف وضعيت کشور از نظر شاخصهايي از جمله نرخ مشارکت اقتصادي و نرخ بيکاري آغاز شد و سپس روند تغييرات در نرخ بيکاري در رده سني ?? تا ?? سال مورد بررسي قرار گرفت. حاجيزادگان با اشاره به اين نکته که نرخ بيکاري نسبت به جمعيت فعال محاسبه ميشود، تأکيد کرد که افزايش تدريجي نرخ بيکاري در اين سنين، نشاندهندهي اين واقعيت است که تعداد افراد جوان و نوجواني که از ادامهي تحصيل بازماندهاند و به جمعيت فعال کشور هل داده شدهاند و از طرفي در بازار کار هم امکان اشتغال ندارند، رو به افزايش است.
در ادامه دکتر جلايي پور ، مسول اداره نشست به اين نکته اشاره کرد که ما به دنبال پاسخ به سوالاتي توصيفي در مورد اين اجتماع بوديم که هنوز نهايي نشده است. پاسخ به اين سوالات ميتواند به توصيف بهتر اين نسل و در نتيجه به طرح دقيق تر پرسش هاي نشست بينجامد. سوالاتي مانند اينکه چند نفر از اجتماع کنندگان دختر و چند نفر پسر بودند؟ چند سالشان بوده؟ آيا همه زير هجده سال بودند؟ وسيله ي اطلاع رساني چه بوده –غير از تلگرام چه وسيله ارتباطي ديگري بود؟ اين بچه ها از طبقه ي متوسط جديد بودند يا با طبقات بالا وپايين مخلوط شده بودند؟ با چه وسيله ي نقليه اي به آنجا آمده بودند؟ آيا پدر و مادرشان در جريان بودند؟ از کدام مناطق تهران بيشتر آمدند؟ حس شادي داشتند يا حس استرس و ريسک؟ چند خواهر يا برادر داشتند؟ نظرشان در مورد حکومت چيست؟ تنها به محل قرار آمدند يا به طور دسته جمعي؟ در مدرسه هم در اين مورد بحثي داشتند يا فقط در فضاي آنلاين با اين مساله روبرو شدند؟ دکتر جلايي پور اضافه کردند که متاسفانه داده هاي دقيقي موجود نيست چون واقعه بعد از چند روز مهم در نظر گرفته شد و شواهد به طور دقيقي ثبت نشده است.
گزارش حاجي زادگان از تحليل هاي موجود از اين رخداد
درادامه حاجي زادگان گزارشي توصيفي در مورد وضعيت جوانان و نوجوانان دهه هفتادي و دهه هشتادي و نظر چند نفر از کارشناسان راجع به اين موضوع را ارائه داد.
ارائهي اين گزارش با مرور تجربهي زيستهي يک دبير و نيز تحليلهاي مطرح شده از سوي جامعه شناسان دربارهي دهه هشتاديها ادامه يافت.
حبيبه گلرخ (معلم) ميگويد: “من با اين بچه ها زندگي مي کنم. اينها پر از پرسش هاي وجودي هستند، هيچ کاري را بدون اين که فلسفه آن را بدانند انجام نمي دهند. نماز و روزه و هر کار عبادي در صورتي برايشان معنا دارد که علتي محسوس پشت آن باشد. به شدت اهل پرس و جو و تحقيق هستند. آن چه ما نام آن ها را لذات و هوس و شهوات مي ناميم براي آنان عين زندگي است. اخلاقي زندگي کردن برايشان هيچ معنايي جز دور شدن از لذت هاي هر روزه شان ندارد. گوشي هاي هوشمند کل زندگي آنان را زير سلطه خود آورده. پوچ گرايي، بي خدايي برايشان برندي است که با آن خود را به هم سن و سالان خود معرفي مي کنند. حتي آن دسته که ظاهرا در خانواده هاي معتقد و مذهبي هستند نيز از اين قافله عقب نيستند. جالب اين جاست که شکاف نسلي که در قديم پانزده سال تعريف مي شد الان گويي تبديل به دو سال يک بار شده. يعني بچه هاي پيش دانشگاهي ما بچه هاي ورودي جديد را درک نمي کنند. تمام دانش آموزان از پايين ترين نقاط شهر تا بالاترين نقاط از دور افتاده ترين روستاها تا بغل گوشمان يعني غرب تهران بدون استثناء از لحاظ سطح ارتباط با جهان از معلمان خود پيش هستند. از هر منظري که نگاه کنيد آموزش و پرورش عقب است. نصف آن همکاراني که به مطالبات اقتصادي چسبيده اند و به قول خودشان فقط صنفي کار مي کنند وقتي پاي حرفشان مي نشينيم دانش آموزان برايشان احمق هايي هستند که رياضي، ادبيات، شيمي، فيزيک و جامعه شناسي را از شدت کودن بودن نمي فهمند. غافلند که دانش آموزان اصلا آنان را به پشيزي نمي گيرند. خلاصه نه دانش آموز معلم را قبول دارد و نه معلم دانش آموز را.”
دکتر عباس وريج کاظمي:
برخلاف دوستاني که مايلاند اين رويدادها را سياسي به معناي متعارف آن تحليل کنند، بنظر ما چنين رويدادهايي در بدو امر فرهنگياند و نه سياسي. اين رويدادها ميتوانند سياسي باشد به اين معنا که عليه فرهنگ مسلط است که مستمرا با ملال و کسالت گره خورده است، سياسي است چون سيستم آموزشي و درس با کسالت و کرختي در هم آميخته. اما سياسي نيست به اين معنا که در بدو امر، دولت و حکومت را نشانه گرفته است. اين نوجوانان با درکي که ما از سياست و پيشينه آن در ايران داريم فاصله دارند، سياسي بودن در اينجا به معناي درگير شدن با کليت زندگي است و نه صرفا با دولت.
اگر مجتمعهاي تجاري از اين رويدادها استقبال کنند، اگر پليس سعي کند با همراهي نظمي نسبي به ماجرا بدهد، و اگر شهرداريها ميتينگ نوجوانان پس از امتحانات را به کارناوالي سالانه پس از امتحان تبديل کنند و به تجمع شکلي هنجارمند بدهند، ميتوان از اين گونه حرکتها براي مديريت بهتر انرژي نوجوانان استقبال کرد.”
دکتر محمد امين قانعيراد:
درست است که با ظهور تينايجرها سن آسيبهاي اجتماعي پايين آمده، اما سن خلاقيت فکري هم پايين آمده است.
تعلقنداشتن به جامعه بزرگتر، يکي ديگر از مسائلي است که اين تينايجرها دارند. اين وضعيت با تجربه نسلي آنان ارتباط دارد. نظام مدرسه در آنها تعلق اجتماعي نيافريده است. آنها مشغول تستزدن بودند و وقت نداشتند به عشق به جامعه بينديشند و اساسا هيچ طرح درسي براي تقويت تعلق اجتماعي بين آنان وجود نداشته است.
با توجه به ادبيات علمي، سه نوع سياست را ميتوان از هم تفکيک کرد؛ سياست نهادين، سياست جنبشهاي اجتماعي جديد و سياست سبک زندگي. سياست نهادين، همان سياستي است که در آن، افراد به دنبال رهاييبخشي هستند و از طريق حزب و ساختن دولت و مبارزه نهادين و حضور نهادين در انتخابات و ساير فعاليتهاي سياسي، اتفاق ميافتد (نسل دهههاي ?? و ?? ايران). سياست جنبشهاي اجتماعي جديد به جنبشهاي جوانان، زنان و محيط زيست گفته ميشود (نسل دهههاي ?? و ?? ايران). سياست سبک زندگي درواقع به معناي غيرسياسيشدن جامعه است و به يک معنا، نشاندادن يا ارسال علامتهاي سياسي با انتخابهاي مصرفگرايانه و توجه به سبک زندگي (نسل دهههاي ?? و ?? ايران). سبک زندگي يک راهبرد غيرسياسي است، ولي البته دلالتهاي سياسي هم دارد. جوانان در مرکز خريد کورش نخواستهاند حرکت سياسي کنند، ولي کار آنها پالس سياسي هم دارد. اتفاقا بايد به طور همدلانه به اين پالسها توجه کرد؛ آنها دارند وضعيتي ناآشکار را هويدا ميکنند که توجه به آن و بهرهبرداري مناسب از ظرفيتهاي ناشي از آن، ميتواند به بهبود اوضاع کمک کند. به بيان ديگر، جامعه در حال غيرسياسيشدن است، اما اين غيرسياسيشدن جامعه و نسلهاي جديد فينفسه خبر خوبي نيست.
دکتر تقي آزاد ارمکي:
از نظر من نکته عجيب اين ماجرا اين است که اين دو هزار نفر در يکجا جمع ميشوند اما شعار نميدهند و حتي حرف عجيبوغريبي نميزنند. من معتقدم سؤال اصلي اين است چرا اين دو هزار نفر با وجود اينکه تجمع کرده، شعار سياسي نميدهند.
اينها نميخواهند جنگ و گريز در جامعه استمرار پيدا کند و جامعه را تبديل به محل تنازع کنند .
جامعه خودش براي خودش داراي يک منطق دروني است که از نوع توليد و مصرف براساس مقتضيات است و اينجاست که ما با يک دگرديسي فرهنگي و اجتماعي روبهرو ميشويم و همانطور که گفتم، کنش کنشگران اين دگرديسي ديگر از نوع کنشگري دهه شصتيها يا دهه هفتاديها نيست، بلکه براساس مختصات خود دهه هشتاديهاست .
شما چرا مصرف اينها را نميبينيد؟ چرا مدشان را نميبينيد؟ چرا تغيير رفتار و سبک زندگيشان را نميبينيد؟ همه اينها عمل است و اتفاقا تغيير ايجاد ميکند و اتفاقا سياسي هم هست. چون تبلور جمعي پيدا ميکند. انباشته ميشود و جامعه را مجبور به تغيير ميکند چون کنش ديگر فردي نيست، بلکه جمعيت کثيري از افراد آن را انجام ميدهند.
من فکر ميکنم اينکه ميگويند فضاي سياسي در ايران بسته است، يک توهم است. اين يک توهم اينتلکتوئلي است که ميگويد سرکوب در اين فضا وجود دارد. مگر قرار است در کشور هر روز انقلاب شود که ميگوييد محدوديت هست؟ مگر قرار است همه تغييرات در حوزه سياست اتفاق بيفتد؟ فضاي اجتماعي قرار نيست پر از معارضه باشد. همين زيستي که دارد، در حال تغيير است.
دکتر حميدرضا جلاييپور:
در تاريخ ??/?/?? دبيرستانيهايي که امتحاناتشان به پايان رسيده بود از طريق تلگرام و واتسآپ قرار با هم ميگذارند تا در مرکز خريد بزرگ کورش واقع در اتوبان ستاري جمع شوند. حدود دو هزارنفر از اين نوجوانان کمتر از ?? ساله به قصد شادي دور هم جمع شدند. اين اجتماع آرام هم براي فروشندگان و هم براي ديگر شاهدان غيرمنتظره بود. تا جاييکه براي تفرق اين جمعيت پليس هم وارد عمل شد. و از آن پس اين رخداد مورد توجه رسانهها قرار گرفت. اين پديده و اجتماع دبيرستانيها از زواياي مختلف نيازمند بررسي است.
در اين فرصت و در ربط با رخداد اجتماع دبيرستاني ها فقط ميخواهم به اين سوال بپردازم که: چرا در جامعه ايران اين رخداد اجتماع دبيرستانيها غيرمنتظره و مورد توجه حکومت و نيروهاي جامعه مدني قرار گرفت. در تبيين و چرايي اين موضوع به سه علت ميتوان اشاره کرد.
علت اول اينکه اين دبيرستانيها براي «باهم بودن کمهزينه» فرصتشناسي کردند. جالب است که خود اين دبيرستانيها يکي از نامهايي که براي اقدامشان انتخاب کردند «دورهمي» بوده است. همه ما مي دانيم در ايران براي دورهم بودن و اجتماع کردن موانع زيادي هست و عمدتا مجوز ميخواهد. در ايران تنها اجتماعات مذهبي ـ رسمي است که تسهيل ميشود و مجوز نميخواهد. حضور در کافيشاپها يا کوه يا منازل (هنگامي که پدر و مادران نيستند) فقط امکان دورهميهاي کوچک (و نه وسيع) را فراهم ميکند. بنابراين دعوتکنندگان اين اجتماع فرصتشناسان کاميابي براي دورهمي بزرگ بودند. چراکه اولا اين بچهها از فشار امتحان رها شده بودند و آماده شادي بودند، ثانيا اکثرشان با اين مرکز خريد بزرگ و خنک آشنا بودند و ثالثا تلگرام به راحتي آنها را مطلع و در عمل منسجم کرد.
علت دومي که توضيح ميدهد که چرا اين رخداد غيرمنتظره بود و مورد توجه قرار گرفت به ويژگي «جامعهي بزرگتر ايران» مربوط ميشود. پدر و مادرهاي اين بچهها و به طور کلي جامعه ايران عضو «يک جامعهي زرنگ و منتظر» اند. زرنگ به اين معنا که کثيري از مردم ايران ناراضي و مطالباتي هستند. اما براي پيگري مطالباتشان اماده دادن هزينه بالا نيستند و بيشتر «منتظرند» که ديگران اين کار را بکنند. بنابراين اجتماع دبيرستانيها به خودي خود حادثه مهمي نيست، اما اين اجتماع در يک جامعه زرنگ و منتظر مورد توجه قرار ميگيرد و تبديل به خبر ملي ميشود. گويي عدهاي در اين اجتماعات سايه آن نيروي برآورنده انتظار را ميبينند و موضوع دهان به دهان ميچرخد.
علت سوم اينکه جامعه ايران به شدت متکثر شده، ولي از تفاوتهاي نسلي مهمتر اين است که اين جمعيتهاي متنوع (در اين جا همين نسلهاي گوناگون دهه ?? و ?? در برابر ?? و ?? و آنها در برابر ?? و ??) بهخوبي همديگر را چندان نميشناسند و تجربههاي باهم بودنشان کم شده است. اين جمعيتها از طريق کليشههاي ذهني خود همديگر را درک ميکنند. در يک چنين شکاف شناختي، بدنه غيرنوجوان جامعه انتظار نداشتند که اين «جوجه بچهها» اينچنين دور هم جمع شوند و نيروي انتظامي و حکومتيان را به تعجب وادارند. (اتفاقا در تعميق اين شکاف شناختي صدا و سيما بيتقصير نيست زيرا خط مشي اصلي صدا و سيما ايجاد درک متقابل در ميان اقشار گوناگون جامعه نيست بلکه دنبال قالبزني ايدئولوژيک افکار عمومي است.)
چه بايد کرد؟
?) بايد در جامعه ايران امکانات و لذت دورهمي غيرحکومتي را زياد کرد. چه اشکالي دارد آموزش و پرورش، شهرداريها و پليس دست در دست هم بدهند تا نوجوانان دبيرستاني بتوانند جشن دورهمي پايان امتحانات را همهساله و بدون دلهره اجرا کنند. بعد اين دورهميها عادي مي شود.
?) در سطح کلان بايد جامعهي زرنگ و مطالباتي و منتظر ايران را از انتظار در آورد. و اين يعني اجازه بدهند از مسير قانون مطالبات اصلاحي جامعه تامين و تخليه شود. به تعبير ديگر بايد اجازه داده شود برجام ملي مورد وفاق قرار گيرد و اجرا شود. نه اينکه حتي براي اجراي تحقق برجام هستهاي هم ايجاد مانع شود.
?) جامعهاي که، به قول دکتر قانعي راد، طول جواني جوانانش دراز شده است ـ يعني ?? سال طول مي کشد زيرا از ?? سالگي شروع ميشود و تا نزديک به چهل کش ميآيد-، به شدت نيازمند امکانپذيري اصلاحجويي و اجراي برجام ملي است. با اين جامعه نبايد سياستمداران تندرو و آفندي شوخي کنند. واقعا آببازي جوانان و اجتماع غيرمنتظره دبيرستانيها مظاهر بهداشتي يک جامعه مطالباتي منتظر است. جامعه ايران تا اجراي برجام ملي همچنان اطوارهاي غير قابل پيشبيني در رحم خود دارد.
قسمت دوم نشست سخنراني دکتر قانعي راد
پس از ارائهي گزاش توصيفي، دکتر قانعي راد سخنان خود را ايراد کرد. وي گفت: “روز هجدهم خرداد دوهزار جوان در پاساژ کوروش دور هم جمع شدند. اين واقعه نوک يک کوه يخ بود. بدنه ي اصلي اين کوه يخ پنهان است. بايد به دنبال اتفاق تازه اي گشت که در اين ميتينگ مضمر است. بهتر است اينجا به عنوان يک حزب سياسي هم وجوه سياسي را بررسي کرد. نگاه امنيتي پديده را قبل از تجزيه و تحليل جمع مي کند. ممکن است بتوان نوک کوه يخ را جمع کرد ولي سطوح عميق تر باقي ميماند. من اسم اين پديده را “فوران نوجواني در جامعه” مي گذارم.
نوجواني قبل از اين وجود نداشته است. به لحاظ زيستي و بيولوژِک سن ??-?? سالگي، تينيجري، بچه دبيرستاني وجود داشته؛ ولي ما پيشتر اين ها را کودک محسوب مي کرديم. نوجواني به عنوان يک مقوله ي فرهنگي وجود نداشت. اين بحثي جديد است. کمتر در تحليل ها روي اين مقوله ي فرهنگي تاکيد شده. پرسش شايع در تحليل ها پرسش از هراس بود. آيا بايد از اين پديده ترسيد؟ کمتر کسي در مورد تحليل اين پديده سوال داشت. در غرب در دهه ي شصت و هفتاد اين پديده ي فرهنگي شروع شد. اين گروه سني ومد و فرهنگ و لباس و … خاص خودشان را داشتند. ولي در ايران نوجوانان استقلالي نداشتند. وابسته به پدر و مادر بودند. من خودم تا ?? سالگي جايي جز محل تولدم را نديم. بعد از ?? سالگي براي اولين بار با گروه هاي دوستي سفر رفتم و صميميت يافتم و دانشگاه را شروع کردم. در ?? سالگي خانواده به من گفتند که بايد مسئوليت اجتماعي بپذيرم و من ازدواج کردم. فاصله ي کودکي تا ازدواج من ? سال بود. در مورد پسرهاي من هم همين طور بود. قبل از ?? سالگي اجازه نداشتند شب بيرون باشند. البته سن ازدواج آنها بالا تر بود. الان سن ورود به جامعه سيزده سالگي شده و سن ازدواج ?? سال. سن ازدواج ممکن است تا ?? سالگي هم پيش برود.
بلوغ فرهنگي در ?? سالگي و بلوغ اجتماعي در ?? سالگي اتفاق مي افتد. افراد حدود بيست سال يا بيشتر در اين بازه هستند. ما با تعجيل در بلوغ فرهنگي و تاخير در بلوغ اجتماعي روبرو هستيم. مهم ترين ويژگي و تفاوت اين نوجوانان اين است که در دوره ي شکوفايي فناوري هاي ارتباطي و شبکه هاي اجتماعي زاده شده اند. رسانه اي شده اند. آي تي بيسد شدند. نوع ارتباط اين نسل با تکنولوژي هاي ارتباطي بسيار گستره است. اين نسل به طور تصويري با کل تمدن جهان درگير است. نسل قبل در بازي ها درگير نقش هاي اجتماعي مي شدند و مسئوليت هاي اجتماعي را فرا مي گرفتند. همان چيزي که جورج هربرت ميد در مورد نقش اجتماعي مي گويد. ولي در اين نسل بازي نبود. تماشا بود. در و بدل کردن کليک و تصوير و ايماژ و … بنابراين بلوغ فرهنگي جلو مي افتد. فرد اطلاعات زيادي به دست مي آورد ولي آن اطلاعات به عمق عاطفي فرد فرو نمي رود و بخشي از وجود فرد را شکل نميدهد. سواد ادبي اين افراد نسبت به نسل قبل کمتر است. ولي سواد تصويري بالايي دارند. بين رفتار اين نوجوانان و بزرگتر ها شباهت هايي پيدا مي شود و از بچه ها متمايز مي شوند. لباس پوشيدن، رژيم غذايي، آرايش مو و… بزرگانه ميشود. حتي تکوين جنسي وجنسيتي نيز در اين نسل سريع تر اتفاق مي افتد. بچه هاي دهه شصت در کوچه و در گروه هاي دوستي بزرگ ميشدند. اين روز ها پديده ي کوچه تمام شده است. ماشين هاي پارک شده و کم اعتمادي خانواده ها بچه ها را از کوچه ها جمع کرده. نهاد همسايگي هم از بين رفته.
پديده ي مهم ديگري که بايد مورد توجه قرار بگيرد نسبت بچه ها با اقتدار نهاد اجتماعي خانواده و مدرسه است. بچه ها از يوغ خانواده رها شدند. نوعي بحران جامعه پذيري در اين نسل وجود دارد. در تحليل من طبقه متوسط به بالا مد نظر است. اين بچه ها فضاي خصوصي داشتند. اتاق تنها يا مشترک داشتند. فضاي خلوت داشتند. اتفاق مهم اين دهه تک فرزندي شدن و دو فرزندي شدن است. عکس بچه ها روي ديوار جا نشين عکس قهرمانان و پدر بزرگ ها شده است. بچه ها عکس خودشان را ميبينند. اساسا فرهنگ تصويري خود شيفتگي مي آورد. عکس سلفي و لايک گرفتن به نوعي ناشي از فرهنگ خودشيفتگي است. پدر و مادر ها خودشان فرزندان را سالار کردند و عصر فرزند سالاري شد. در مدرسه هم اقتدار شکسته شده. يکي از مسائل موثر جذب والدين و معلمين در تحولات اجتماعي دهه هفتادبود. والدين و معلمين دهه شصت در انديشه ي خود ترديد نداشتند. بچه ها را هم با قطعيت بزرگ مي کردند و گاهي سرکوب مي کردند. اما معلمين و والدين جديد آزادي وسيع ميدادند و خودشان هم در بعضي اصول ترديد داشتند.
گسترش آموزش عالي هم باعث شد آرمان دانشگاه جاذبه اش را از دست بدهد. با نويد دکتر شدن نميتوان بچه ها را خانه نگه داشت. بچه ها حاضر نيستند زندگي شان را دوره ي آمادگي براي آينده سپر کنند. در فرهنگ گفتماني و تاريخ و کتاب و متن راحت تر ميشد به بچه ها نويد آينده داد. احساس کودکي و صغارت و حقارت نميکنند. عزيز و گرامي داشته شدند. و حتي والدين در برخي مواقع به دليل اطلاعات بالاي فرزندان به آنها نياز دارند. سه مشخصه ي کليدي جامعه اي که اين بچه ها در آن بزرگ شدند عبارت است از: رسانه اي شدن، مصرفي شدن جامعه و پسا مادي شدن جامعه. بچه ها دغدغه اي مانند بيکاري وفقر ندارند. سطحي از مصرفي شدن و برخورداري و نديدن دوره ي کميابي ايجاد شده. دهه شصت براي تهيه ي نفت و شير خشک مشکلاتي بود که حتي براي مرفهين هم بود. در حالي که اين بچه ها کميابي را نديدند. آنها احساس بيان خود و ابراز خود و نشان دادن خود دارند. اين نشان دادن مي تواند از طريق پاساژ گردي باشد يا از طريق شبکه هاي اجتماعي يا… يکي از علت هاي اين تجمع ها هم نشان دادن خودي است که ساخته اند. ميخواند خود را به جامعه نشان دهند. قصد سياسي ندارند.
با دو نگاه مي توان پيامد هاي پيدايش اين نسل را بررسي کرد: يک رويکرد جبرگرايانه است: اين بچه ها بچه هاي آي تي و پاساژ هستند. مبدا قرار شبکه هاي اجتماعي بود و مقصد قرار پاساژ، جامعه ارتباطي و جامعه مصرفي در اين پديده پيوند خورده. رويکرد جبرگرايانه مي گويد نسل تکنو شکل گرفته. تکنو جنريشن. اين نسل نه به سياست نهادي و نه به سياست جنبشي کاري ندارد. دنبال مصرف است. تفکر چند پاره وغير منسجم و تصويري دارند. از مسئوليت اجتماعي دوري مي کنند. نسل انتخاب هستند. امکانات مادي بيشتر بوده. فشار خانواده و مدرسه کم بوده. بنابراين حق انتخاب خيلي بالايي داشته اند. تعلق به جامعه ندارند. خيلي مستعد مهاجرت هستند. سن آسيب هاي اجتماعي مانند فحشا و سيگار و قليان هم پايين مي آيد و جماعت هاي پاساژ گرد ضدايدئولوژي و ضد فرهنگ و فردگرا و لذت گرا ميسازد.
رويکرد دوم مساله را پيچيده تر نگاه مي کند. به يک نسل ويژگي هاي ذاتي و جبري نسبت نميدهد. اين نسل با خلا معنا مواجه هستند. آي تي ارضاشان نميکند. به معاشرت پذيري و حضور در فضاي عمومي نياز و توجه دارند. حس ناامني دارند. از اضطراب و نا امني رنج مي برند. دانا تر شدند. آزاد تر شدند ولي معيار ها ي کمتري براي انتخاب دارند. قبلا سايه پدر آزادي را مي گرفت ولي امنيت ميداد. اين بچه ها امکان انتخاب زيادي دارند امکان زيادي براي تفسير و فهم جهان دارند. ولي شخصيت ژله اي پيدا کرده اند. دنبال معنا و دنبال جذب در گروه اجتماعي اند.
اين شرايطي دوگانه ايجاد مي کند. يا اين نسل مي تواند نوعي جامعه پذيري آلترناتيو تحقق دهد. جدا از آنچه خانواده و مدرسه گفتند. در غرب وقتي تينيجر ها فرهنگ جديدي ايجاد کردند ضد فرهنگ نبودند. فرهنگ متفاوت بودند. مثلا همه ش مواد مخدر نبود. توجه به طبيعت و صلح و دوستي وهمکاري وعشق و … را هم ايجاد کردند. پيشگامان فرهنگي جديد شدند. ممکن است اين بچه هاي ايراني هم بتوانند فرهنگ جايگزين ايجاد کنند. ممکن هم هست تلاش شود آنها را به خانه بخوانند. در اين صورت تينيجري زير زميني مي شود. مممکن است آسيب هاي اجتماعي ايجاد شود. فرديتي که ايجاد شده و دنبال تجلي است ممکن است به يک فرقه يا آيين جديد سپرده شود. ممکن است تند ترين گرايش هاي فرقه اي در اينها ايجاد شود. ممکن است جهان را دوقطبي بکنند. ممکن است ساده ترين پاسخ ها را به نياز هاي خود پيدا کنند. معنويت گرايي هاي جديد يا چپ هاي افراطي. ممکن است منجر به خشونت شود. نميشود گفت يک سياست زندگي است که با دين و سياست خداحافظي کرده است. چون اين افراد از طرفي افق ذهني باز دارند و از طرفي ذهن هاي بسته.
در غرب هم در دهه ?? و ?? ميلادي نظريه پردازان مکتب فرانکفورد به گسترش مخاطبان محصولات فرهنگي پاپ ، غير سياسي شدن جوان ها و… اشاره مي کردند. ولي همين نسل در دهه ?? پايه هاي جهان را لرزاند. در آينده ما با امکانات متعارضي مواجهيم. فيلم هاي علمي تخيلي نشان ميدهند يک نسل آي تي ايجاد خواهد شد که با طبيعت و سياست و … خداحافظي مي کند. ولي اين درست نيست. انسان پيچيده است و ممکن است اتفاق هاي ديگري بيفتد. تحولي که پيدا شده را به راحتي نميتوان پس زد. در دنيا تحول اجتماعي را نسل جوان بر عهده دارد. نسل جوان اميد دارد. اين نسل رسالت ساخت جامعه ي آينده را بر عهده دارد. شيوه هاي متصلب شده را نسل جوان معمولا زير و رو مي کند.جريان جواني به جريان زندگي اجتماعي روح ميدهد. برخي به روشنفکري تاکيد دارند و معتقدند روشنفکر آينده را مي سازد. اما کساني که دنبال فلسفه زندگي اند مثل نيچه معتقدند نسل جوان تغيير را ايجاد مي کند.آرنت هم ناتاليتي را مطرح مي کند. يعني تا موقعي که کودکي به دنيا مي آيد، اميد هست. اين نسل بايد مطالعه شود. فوران نوجواني بايد مطالعه شود. اگر نه اين نسل به ويرانگري خود و جامعه خواهند پرداخت. بايد در مدرسه و دانشگاه و نهاد آموزش و … باز بيني شود.”
قسمت سوم بخش گفت و گو و سوالات حضار
پس از پايان سخنان قانعي راد، جلايي پور صحبت هاي کوتاهي داشت. او گفت: ” دکتر قانعي راد به درستي وقايع اتفاق افتاده را از نوک کوه يخ شروع کردند ولي سعي کردند تبيني در مورد کل کوه يخ در جامعه ايران ارائه دهند. آقاي دکتر در بررسي پيامد ها سراغ بدبين ها نرفتند ولي خيلي خوش بين هم نيستند. اگر اينگلهارت با اين پديده روبرو ميشد شايد تجمع کوروش را علامت نو سازي دوم در نظر مي گرفت و بسيار خوش بين تر ميبود.
اين توصيه قانعي راد خيلي مهم است که نبايد اين نوجوانان را به زير زمين راند. اگر خوب با اين جمعيت مواجه نشويم نوعي “آنارشيسم متنوع” ممکن است در انتظارمان باشد. دردو سه سال اخير من خيلي به بچه هاي سال اول ورودي به دانشگاه دقت مي کنم. در دانشگاه بچه هاي سال بالايي و فعالين سابقه دار دانشجويي اين بچه هاي ترم هاي اول را مسخره مي کنند. ميگويند سوسول و فوفول! بايد يک سنخ تحليلي پيدا کرد که اينها را توصيف کند. وقتي دکتر در باره اين نوجوانان صحبت مي کرد به من اين سنخ تحليلي الهام شد “نسل جوجه ماماني هوشمند”! ولي اين مربوط به طبقه متوسط رو به بالاست. اتفاقا نوجوانان طبقه ي پايين خيلي شرايط غير ماماني و سخت دارند و ما اطلاعات کافي در مورد آنها نداريم. اگر ترم توضيحي مناسبي براي اين نسل پيدا نکنيم رسانه هاي رسمي به آنها ا نگ مي زنند امنيتي مي کنند و اين اثر بدي خواهد داشت.”
دکتر قانعي راد در پاسخ به جلايي پور گفت: ” من گفتم که پسا مادي شدن جامعه و گسترش فرهنگ پسا مادي و ميل اين نسل به خود ابرازي وجود دارد و اين ميل نبايد سرکوب شود. خوش بيني و بدبيني بستگي به اين دارد که با اين نسل چطور برخورد شود. ما مي توانيم سناريو هاي مختلف را بررسي کنيم. اگر با اين نسل به عنوان يک خطر امنيتي برخورد شود طبيعتا به مدرنيته ي دوم نخواهيم رفت و خشونت در جامعه به شکل هاي جديد باز توليد ميشود. اما اگر برخورد درست باشد مي توان از ميل آنها به خود ابرازي استفاده کرد و از ثمره هاي مهم فرديت مثل خلاقيت و دانش و توليد فرهنگي استفاده کرد. به ويژه فرديت اجتماعي به معناي گيدنزي و دورکهايمي کلمه براي زيست اجتماعي خيلي مفيد است. شرايط اجتماي بسيار پيچيده است و پيش بيني به بازيگرها وابسته است”
در ادامه جلايي پور از حضار تقاضا کرد سوالات خود را مطرح کنند. سوالات طرح شده عبارت بودند از:
ميگويند اين واقعه غير سياسي بوده است. به نظر شما ممکن است که تبعات سياسي داشته باشد؟ به هر حال اينها مجوز از وزارت کشور نگرفته اند، مطالباتشان در راستاي آزادي هاي مدني است. ممکن است بتوانند با احزاب سياسي جمع شوند؟
نسل چهل و سي معتقد به اصول و اخلاق بودند و نسل متعهد ساختند. آيا مي توانيم فکر کنيم اين نسل محصول نسل سرخورده ي قبلي است که از بسياري از کنش هاي خود پشيمان شده است؟
چرا مولفه هاي منفي اخلاقي اين نسل در صحبت هاي شما بيشتر ذکر شد.
پاسخ قانعي راد: من نه هراس اخلاقي مطرح کردم و نه استقبال فرهنگي. من فقط دو سناريوي ممکن را مطرح کردم. اما اگر نظر شخصي من را ميخواهيد، من به پويش نسل ها خوش بين هستم. من به ناتاليسم آرنت تعلق خاطر دارم. اما به عنوان جامعه شناس من هر دو سويه را مطرح کردم. سن آسيب اجتماعي پايين ميايد. ولي خلاقيت ذهني اين نسل هم بالاست. آثار هنري و فرهنگي خلق مي کنند. هکر هاي حرفه اي هستند. هر چيزي يک فرصت و يک تهديد است.
به نظر شما اين نسل نسبت به وضعيت خودش خودآگاهي دارد يا خير؟
به نظر من تحليل شما منطبق با منظر يک فرد دهه هشتادي نيست. مثلا نگاه اين بچه ها به غريضه جنسي و پرسش هاي مختلفي که دارند و تجربه هايي که براي پاسخ به اين سوال کسب مي کنند. در تحليل هاي ما يه مقدار خويشتن داري در مورد اين بحث ها هست. من معلمم و با اين نسل در ارتباطم. نميتوانند در جامعه در مورد اين مسايل سوال کنند.
ميل به خودنمايي در اين نسل بسيار بالاست. الگوي خود نمايي هم تغيير کرده. با محصولات فرهنگي والا خودنمايي نميکند. به نظر شما چه راهي براي راغب کردن اين نسل وجود دارد؟
من فکر مي کنم يک مشخصه ي مهم از اين نسل مطرح نشد. اين نسل مانند نسل قبل رياکار نيست. آنچه ميخواهد را فرياد مي زنند. اهداف اين نسل تغيير کرده. لذت، فرصت، فردگرايي. و اين نسل براي اهداف خودش مي جنگد. آنچه مي خواهد را انجام ميدهد.
اين نسل چقدر با نسل دهه شصت و هفتاد اروپا قابل مقايسه است؟ نسل انقلاب هاي جنسي و مواد مخدر و … اين انقلاب ها سياسي نيستند ولي مدني هستند. درمورد آزادي هاي فردي است. ميگويند دنياي واقعي دنياي شبکه هاي مجازي است چون ما آنجا آزاديم.
شبکه هاي اجتماعي در عين حال که ابزاري براي شناخت جهان هستند ابزاري هم هستند براي اينکه فرد خود را به جهان بشناساند. در نتيجه افرادي که توانايي کمتري براي شناساندن خود به جامعه دارند مغفول مي شوند. حتي از نظر متخصصين و جامعه شناسان هم آن بخش محروم تر ديده نميشود.خود اين نوجوانان که آمده اند کلان روايتي را پس بزنند دارند تبديل به کلان روايتي مي شوند که بقيه را پس مي زنند. بهتر است دست کم متخصصين تمام اين نسل را ببينند.
گوشي هوشمند براي اين نسل زندگي ساز است. براي همه ي اين نسل. حتي بچه هاي کار. آموزش و پرورش ما به شدت از اين جريان عقب است.
شبکه هاي اجتماعي يک گسست ايجاد کرده است براي شناخت فرزندان. کودکان غريب در خانه ايجاد کرده است. کودکان فضايي براي عرضه ي خود پيدا کرده اند و ديگر در خانه شناخته شده نيستند.
قانعي راد در پاسخ به پرسش هاي مطرح شده گفت:
“در مورد گسلي که مطرح شد بايد بگويم که سابقا تمايز خانه و بيرون روشن بود. زيرا اين تمايز فيزيکي بود. الان بيرون آمده در خانه. فرزندان در خانه اند اما بيرون اند. آي تي مرز ها را به هم ريخته. فرزند بيرون است، بنابراين رشد مي کنند و بزرگ مي شوند. در غرب براي بچه ها محدوديت استفاده از آي تي هست. ولي ما در اينجا محدوديت ايجاد نکرده ايم وحتي فکر مي کنيم اين محدوديت ها کار خوبي نيست و ممکن است حکم سانسور داشته باشد. نظام مدرسه ي ما از هم پاشيده است. ديگر با استبداد نميتوان اين نظام را سرپا نگه داشت و ما الگوي ديگري براي نگه داشتن اين نظام نداريم. بايد دنبال راهي باشيم که بچه ها با اخلاق و فرهنگ و ادبيات آشنا شوند و سواد فرهنگي آنها هم در کنار سواد رسانه اي شان بالا برود.
ولي اين کار چطور ممکن است در حالي که شعار جمهوري اسلامي هم توسعه تکنولوژي و فناوري و توسعه و … است. آي تي زدگي همه ي جامعه را گرفته است. جمهوري اسلامي با مدرنيته مشکل دارد نه مدرنيزاسيون و ميخواهد از آخرين تکنولوژي ها استفاده کند. مدرسه در ايران فداي تکنولوژي شده است. زماني در تهران عشق به ماشين خيلي زياد بود. دختر به شوفر ميدادند. بعد يک مدت گفتند داماد بايد ماشين داشته باشد. بعد گفتند بايد ماشين به نام دختر کند. و نهايت اين قضيه تبديل شد به صنعت خودرو فشل و تصادف هاي رانندگي و … ما نبايد به نسل هوشمند خوش بين باشيم. ممکنه سرنوشت اين نسل شبيه عشق ماشين ها ي نسل قبل شود که آلودگي و تصادف ماشين را وارد ايران کردند و نه صنعت آن را.
در مورد بحث رياکاري بايد بگويم که اين نسل ريا کار نيستند چون سرکوب نشده اند. اين نسل نميتواند ريا کار باشد. اساسا اين کار را بلد نيست. و اما در مورد بحث خودآگاهي، آگاهي اين نسل آگاهي در بطن زندگي است. آگاهي جاري در زندگي است. آگاهي انتزاعي نيست. اين نسل عادت واره هاي خود را دارد. عادت واره هم به معني بورديويي اي ساختاري است. آگاهي عملي است نه آگاهي گفتماني. ديدگاه هايي دارند ولي نميتوانند از آن دفاع کنند يا استدلال کنند. به همين دليل ممکن است آسان تسليم شوند.
و اما در مورد شباهت اين نسل با نسل دهه شصت و هفتاد اروپا، رايزمن در توصيف اين نسل از شخصيت هاي برون راهبر و درون راهبر صحبت کرد.او معتقد بود اين نسل برون راهبرهستند و نظر ديگران و بازتاب ها براي آن ها مهم است. تصوير خود را در آينه ي ديگري ميبيند. رفتار و شخصيت ژله اي است و ممکن است در شرايط مختلف فرد جهت گيري متفاوتي داشته باشد.